۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

سکس من و دامادمون

، 18 سالمه و دانشجو ام.
تابستون بود كه خواهرم ازدواج كرد. با دامادمون رابطم خوب بود. اون چهارشونه و قد بلنده. در گذشته هم پرورش اندام كار میكرده. بر عكس خواهر من لاغره.
گاهی به این فكر می كردم كه بیچاره خواهرم چی می كشه. گاهی هم می گفتم ای كاش من جای اون بودم. ولی هیچ وقت نتونستم بفهمم كه كیر اون چی سایزی داره ولی معلوم بود كلفته.
گاهی یك بار اتفاقی منا با لباس دیده بود منم مثلا خودما قایم میكردم و از طرفیم زیاد گیر نمی دادم. چنتا از عكسای عروسیشونم هم دستش بود كه من با خواهرم گرفته بودم . اون لباسمم دكلته بود و تنگ و سینه هام پسر كش بود.من سینه های بزرگ و گردی دارم كه سایزش 85 و باسن گرد و متوسطی دارم، كسمم تپله.
بعد سعی كردم به بهنه ای برم خونشون كه خواهرم نباشه .بلاخره موفق شدم، مامان چنتا چیزی دادن كه براشون ببرم.منم چون دیدم امكان داره جور بشه گفتم بعدش میرم خرید و اگه دیر شد نگران نشین.خواهرم اونروز رفته بود خونه مادر شوهرش و قرار بود شوهرشم بره.
من كه رفتم دیدم دیر در باز شد.وقتیم رفتم بالا دیدم در بازه ولی كسی نیومد جلو،رفتم تو چیزا را گذاشتم توی اتاق. تا اومدم بر گردم دیدم یكی سلام كرد كه دیدم دامادمون با حوله حمام اومده توی اتاق. طبق معمول خودما زدم به مثبت بازی و گفتم من میرم بیرون تا شما بیاین.
رفم وماهواره را روشن كردم، موقیتم توری بود كه اون از توی اتاق می تونست تلویزیون را ببینه ولی من طوری توی كاناپه نشستم كه یعنی لم دادم.
اومد بره توی اشپزخونه منم زود كانالا عوض كردم كه فكر كنه داشتم فیلم سوپر میدیدم.
بعد برگشت ولی فهمیدم كه نرفت تو اتاق، منم از عمد بدترین كانالا گرفتم،داشت یك فیلم زورگیری نشون می داد.
من عاشق سكس خشن یا زورگیریم. داشتم میمردم دیگه، بی اختیار دستما بردم طرف كسم كه یك دفعه دیدم یكی دستشا گذاشت روی سینه هام و گفت در خدمت باشیم. منم سریع خودما جمع كردم و ماهواره را خاموش كردم.گفتم ببخشید مزاحم شدم ،من دیگه باید برم كه تا اومدم در را باز كنم دیدم دستشا گذاشت و دررا بست . منم كه باز مثبت بازی در اوردم گفتم بزارین برم الان مهناز میاد(خواهرم).
فرهاد گفت:نترس تا من نرم دنبالش نمیاد. دلت میاد من تنها باشم.
منم كه دیدم داره راه میاد شروع كردم عشوه اومدن. گفتم فكر نكنم به تفاهم برسیم .
گفت : ما همه جوره راه میایم. مایم و همین یكی خواهر زن.
گفتم من از اینایی كه میدیم خوشم میاد.اونم نامردی نكرد و گفت منم عاشق همینام و دیگه محلتم نداد و دستاما از پشت گرفت به هم و بغلم كرد. نامرد هرچی زور داشت روی دستام خالی كرده بود. اصلا نمی تونستم دستاما تكون بدم. دستاما بست به نخ پره اتاق خوابشون و رفت بیرون، یك لحظه ترسیدم و به خودم گفتم معلوم نیست می خواد چه بلایی سرم بیاره.
دیدم رفته لخت شده و با یكی تسمه برگشته. گفتم لا مصب می خوای كبودم كنی. گفت اگه نسازی جرت میدم كه دیگه كسی نتونه درستت كنه. من عاشق فحش دادنم توی سكس.
دیگه خودم داشتم شل می شدم كه نگام افتاد به كیرش. دو برابر دوست پسرم بود .
اومد جلو و با دندونش زیپی منتوما كشید پایین و عین سینه ندیده ها همچین چنگ انداخت و فشارش داد كه دردم گرفت و بهش گفتم وحشی مگه از قحطی اومدی. گفت تا حالا این جوری را نداشتم.
لا مصب تاپما جر داد.من سینه هاما به زور جاداده بودم ، سوتینم توری بود و با شرتش ست بود و رنگ سفید.
انگشتشا گذاشت روی نوك سینم و همچین كشید كه با پا زدم به پاش و گفم تا حالا امپول هاری نزدی؟
از وست سوتیینما جر داد و سینه هاما اورد از وسط بیرون. اینقد محكم دندون می گرفت كه سر یكی از سینه هام سرخ شده بود.
بعدم شلوارما كشید پایین و تسمه را از لای پام اورد بال و به محضی كه رسید به رونم یك تكونی داد تا محكم بخوره به پام تا پاهاما باز كنم. اینقدر دردم گرفت كه بهش گفتم كس كش مگه زبون نداری. نشست روی زمین كه راحت تر كسم را ببینه كه منم پاهاما باز گذاشتم و گفتم یادت نره من دخترما. گفت اگه نبودی تا حالا 30 بار كرده بودمت. از روی شرتم یك دندون محكمی از چوچولم گرفت و بعد شرتما از وسط پاره كرد. منم پاهاما انداختم دور گردنش و حلقه كردم و گفتم اگه هاری حالا ثابت كن و بلیس ببینم . نا مرد همچین می خرد كه داشتم بال در می اوردم.
دیگه نا نداشتم و پاهاما باز كردم. دستاما باز كرد و انداختم روی تخت و نشت روم طوری كه كیرش جلوی دهنم بود، گفت بخورش. منم ناز كردم و گفم دوست ندارم كه همچین سینه هاما چلون كه دردم گرف از پشت با پام زدم به كمرش و گفتم نمی خورم. لا مصب رفت سراغ كسم چوچولما دندون گرفت و گفت یا می خوری یا راست می كنم توی كونت. گفتم بكن من كه از خدامه. و برگشتم و باسنما باز كردم طرفش. همین كه اومد بكنه خودما عقب كشیدم و گفتم نامرد چربش كن من كه جر می خورم. گفت من بهش چیزی نمی زنم می خوای بخواه نمی خوای باید بوریش. گفتم گور باباش.. بیا بخورم این بی صاحبا. خوابوندم باز نشست روم و كیر را كرد تو حلقم، داشتم خفه می شدم . كه بعد از چنتا لیس گفتم بسه بكن توش كه دارم میمیرم. اونم نامرد همین جوری كرد توش بدون هیچ بازی.
همین كه سرشا كرد تو داشتم جر می خوردم.گفتم لا مصب وایسا دیگه .اونم با دست با چوچولم بازی كرد تا كمی اروم بشم. همین كه اروم شدم یك ضرب كرد تو دیگه داشتم میمرد. كیرشا قشنگ تا تو شكمم احساس می كردم.
كمی اول اروم خودشا در كشید و بعد یك دفعه كرد تو . بعدم شروع كرد به تلنبه زدن. من كه فقط جیغ میزدم. و بعد به ااااااااااااه گفتن افتادم. دیگه داشتم كم كم ارضا میشدم ولی لا مصب بسش نبود كه بهش گفتم كس كش بسه دیگه كه سرعتش را زیاد كرد و محكم میزد روی باسنم. و بعد زودی ابش اومد و همه را ریخت روی شكمم. بعد كنارم خوابید و گفت می زاری با یك چیزی دیگه بكنمت كه من دیدم امشب اگه زن نشیم خوبه. كه گفتم مامان منتظره كه گفت پس قرار بعدی كی كس تپلی؟ گفتم زنگت میزنم.
بعدم خودما پاك كردم و اومدم كه در برم گفت بزار یك بار دیگه كستا بخورم كه منم از خدا خواسته خوابوندمش و نشستم روی دهنش، لا مصب هم می خورد و هم با 3تا انگشتاش می كرد توی كونم و با اون دستش سینه ما میمالید و تا جایی كه ارضا بشم دوباره برام لیس زد كسما.
دیگه بعد منا رسوند خونه و رفت دنبال خواهرم. دیگه ولم نمی كرد كه می خواد بكنه كه بعد از چند بار دیگه با یك بهانه ای باهاش دعوا كردم و هرچی كس لیسی كرد محل ندادم.

من، مامانم و جلال باغبون

باغبونمون هفته ای سه بار میومد و گل ها و درختای حیاط رو آب میداد. آدم خیلی معمولی ای بود و کم حرف و هر چی که میگفتیم سریع گوش میکرد.
چند وقتی بود که حس کرده بودم مامانم یه جورایی تو نخ این باغبونه هست و هر چند وقت یه بار یه جورایی داره هواییش میکنه. البته میدونستم که مامانم کلاً بدش نمیاد با مردای مختلف سکس داشته باشه و مثلاً بارها دیده بودم که با یکی از دوستای پدرم یا مثلاً با همسایهء بغلیمون سکس داره و من تونسته بودم مچشو بگیرم. البته هیچ وقت به روش نیاوردم ولی دیدن همین مساله خیلی روم اثر گذاشته بود. خب به هر حال منم یه دختر بیست ساله ام و بدم نمیاد سکس داشته باشم و به خصوص با دیدن مامانم که به این و اون کس میده حسابی خودمم حشری شدم
با یکیدوتا پسر دوست بودم و یه جورایی باهم حال کردیم ولی هر دوشون به این خاطر که من بهشون کس ندادم و پردم رو نگه داشتم و حاضر هم نشدم که کون بدم(از دردش میترسم!) باهام بهم زدن
اون روز که آقا جلال(باغبونه) اومده بود و داشت گلا رو آب میداد من خونه بودم و مامانم دیر از خواب بیدار شده بود و فکر کرد من رفتم سرکار ولی من فقط و فقط مونده بودم خونه تا ببینم چه اتفاقی میفته. از تو اتاقم میتونستم همه چیز رو کنترل کنم چون هم به حیاط دید داشت و هم به هال و پذیرایی و آشپزخونهء اوپنمون و به تنها جایی که دید نداشت اتاق خواب مامانم اینا بود
بعد از چند دقیقه که مامانم تازه از خواب بیدار شده بود و آقا جلال رو تو حیاط دید با همون لباس خواب رفت دستشویی و بعد از اینکه دست و صورتش رو شست با حوله(انگار دنبالش کرده باشن!) اومد تو حیاط و همینطور که دست و صورتش رو خشک میکرد به آقا جلال گفت: “سلام آقاجلال. خوبی؟اون گلای اون طرف رو هم آب بده. راستی صبحونه خوردی؟” جلال هم یه نگاهی انداخت و با لبخند گفت: “به لطف شما خانوم. خونه یه چایی تلخ خوردم” مامانم اخم کرد و گفت:”چایی تلخ؟الان برات صبحونه میارم. مرد باید جون داشته باشه” و یه لبخندی زد و سرشو کرد اونور. معلوم بود که داره نقشه میچینه. لباس خوابش حسابی باز بود و میشد راحت رون پاهاش و سینه های گندش رو دید که بی تاب زده بودن بیرون
مامانم اومد تو و رفت تو آشپزخونه و سینی صبحانه رو واسه آقا جلال درست کرد و برگشت تو حیاط و سینی رو گذاشت دم پله و گفت “بیا آقا جلال. برات صبحونه آوردم”. اونم شلنگ رو انداخت کنار و آروم از پله ها اومد بالا. مامانم همونجا ایستاده بود و نگاههای جلال رو زیر نظر گرفته بود. لای پاهاش رو هم باز کرده بود و همونجا ایستاده بود. آقا جلال زو میدیدم که از پله ها داشت میومد بالا و گاهی اوقات یه نیم نگاهی هم به پر و پای مامانم مینداخت. فهمیدم که کار مامانم درسته و داره جلال رو به اون جایی میکشونه که میخواد:کسش!
آقا جلال رو همون پله بالایی نشست و سینی صبحونه رو گذاشت رو پاهاش و گفت “ممنونم خانوم. خدا شما رو از بزرگی کم نکنه” و شروع کرد به خوردن ولی دیدم که مامانم در کمال تعجب برگشت و رفت تو خونه. از لای دراتاقم دیدم که داره میره سمت دستشویی. مونده بودم چرا تو اون شرایط گذاشت و رفت؟ بعد از چند دقیقه برگشت و دوباره رفت تو حیاط و تو این مدت جلال هم خوردنش تموم شده بود و داشت دوباره با گلا ور میرفت و به اوضاع باغچهء حیاط رسیدگی میکرد. مامانم رفت سراغ رختایی که پهن کرده بود و دیدم که یکی دو تا شرت و کرست هم رو بند بود. شروع کرد به جمع کردنشون و از عمد یکی از کرستا رو انداخت تو حیاط و بعد وانمود کرد که از دستش افتاده. آقا جلال هم برگشت و دید که کرست مامانم تو حیاطه. سرخ شده بود و به روی خودش نیاورد. مامانمو دیدم که یه ذره عصبانی شد. به روی خودش نیاورد و خندید و گفت:”آقا جلال بی زحمت اینو برام بنداز بالا”. آقا جلال هم بلند شد و دستاشو با گوشهء پیرهنش تمیز کرد و رفت سراغ کرست قرمز مامانمو برش داشت و بدون اینکه بهش نگاه کنه از پله ها اومد بالا و گذاشتش رو لباسایی که مامانم جمع کرده بود و گذاشته بود تو سبد که بیاردشون تو. مامانم گفت “دستت درد نکنه. ببخشید. شرمنده” آقا جلال هم سری تکون داد و دوباره یه کم زیر چشمی این بار سینه های مامانمو ور انداز کرد که بدون کرست بودن و نوک پستونای مامانم کاملاً از زیر لباس خوابش معلوم بودند. بعدش هم رفت تو حیاط سراغ کار خودش. مامانم به جمع کردن لباسا ادامه داد و وقتی همه رو جمع کرد شرت قرمزش رو گذاشت روی همهء لباسا و سبد رو گذاشت رو زمین و دولا شد تا برش داره ولی وانمود کرد که نمیتونه. آقا جلال تا زور زدن های مامانمو دید برگشت رو به مامانم و من تونستم قشنگ برق نگاهشو ببینم که به چاک سینهء مامانم خیره شده بود. مامانم بهش گفت “آقا جلال این خیلی سنگینه. برام میاریش تو خونه لطفاً؟” و منتظر جواب هم نشد و سریع اومد تو خونه. آقاجلال دوباره دستاشو تمیز کرد و از پله ها اومد بالا. من داشتم زیرچشمی میپاییدمش. دیدم که اومد سمت سبد لباسا و چشمش افتاد به شرت قرمز مامانم که روی رو بود و دستاش رفت سمت کیرش که قلمبه شده بود و از زیر شلوارش کاملاً معلوم بود. با دیدن این صحنه دست خودمم رفت سمت کسم که خیس شده بود شروع کردم یه کمی به مالوندن چوچوله و کسم. جلال سبد رو بلند کرد و اومد تو خونه. وقتی جامو عوض کردم و رفتم از لای در ببینم چه خبره باورم نمیشد که مامانم لخت لخت تو خونه بگرده. مامانم داشت وانمود میکرد که داره لباس عوض میکنه و یه بلوز شلوار مشکی تو دستش بود که مثلاً میخواست بپوشدش و تو همون لحظه آقا جلال هم اومد تو و با دیدن مامانم خشکش زد. مامانم هم با یه حالت مصنوعی گفت “اوا آقا جلال؟یه یا اللهی چیزی بگو” آقا جلال چند لحظه خیره داشت به مامانم که لخت جلوش ایستاده بد نگاه میکرد و مامانم سریع لباس مشکی ها رو گرفت جلو کس و سینه ش تا مثلاً اونا رو بپوشونه ولی باز هم دیدم که از قصد شلوار مشکیه رو انداخت رو زمین و دولا شد که برش داره و اینطوری کون خوش تراشش رو هم داشت به نمایش میذاشت و من داشتم میدیدم که جلال بیچاره کیرش همینطور داره سفت و سفت تر میشه و حسابی هم دستپاچه شده بود و با معذرت خواهی اومد بره تو حیاط که مامانم بلند صداش کرد و گفت:” کجا میری؟ وایسا” جلال سریع اطاعت کرد و ایستاد. مامانم باز هم لباساشو گرفت جلو خودش و رفت سمت جلال و گفت: “به آقا (منظورش بابام بود!)چیزی نگیا. وگرنه پدر منو د میاره. باشه؟قول بده هیچینگی؟باشه؟میدی؟” آقا جلال هم سرش پایین بود و گاهی اوقات به نیم نگاهی به پرو پاچهء سفید مامانم مینداخت و تو همون حال گفت:”ببخشید خانوم که من بی هوا اومدم تو خانه. ” مامانم گفت “اشکال نداره جونم. تو قول بده هیچینگی. اگر هیچینگی همیشه میتونی بیای تو خونه و هر کاری خواستی بکنی. میفهمی که؟” دیدم جلال داره با تعجب مامانم و نگاه میکنه و مامانم هم لباساشو انداخت رو زمین و لخت لخت جلوش ایستاد گفت “هر کاری و هر کسی که میخوای میتونی بکنی” و جلوی آقا جلال زانو زد و بدون اینکه مهلت بده شلوار جلال رو کشید پایین و شرت رو آروم زد کنار و کیر گنده و سفت جلال رو آورد بیرون و شروع کرد به مالوندن و بوسیدنش. کیر به این گندگی ندیده بودم. کیر دوست پسرام خیلی کوچیک تر از این حرفا بودن و فقط تو یکی دو تا فیلم سوپر کیر این شکلی دیده بودم. وقتی مامانم کیر جلال رو گذاشت تو دهنش از تعجب یه جیغ کوتاه کشیدم ولی خوشبختانه تو همون لحظه جلال هم گفت “آآآآآه” و هیچکدومشون نفهمیدن که من تو خونه م و مامانم شروع کرد به ساک زدن برای آقا جلال که همونطور با یه پیرهن ایستاده بود و چشماشو بسته بود و داشت حال میکرد و کیر گندشو سپرده بود به زبون خیس و داغ مامانم. منم تو اتاق حسابی حشری شده بودم و هیجان عجیبی داشتم و قلبم تالاپ تالاپ داشت میزد و دستم تو شلوارم بود داشتم با خودم ور میرفتم و حسابی چوچولهء داغ و سفت خودمو گرفته بودم و میمالوندم

بعد از یه مدت کوتاه مامانم کیر آقا جلال رو از تو دهنش درآورد و بلند شد و بهش گفت بیا بریم تو اتاق. و دسشتو گرفت و با هم رفتن تو اتاق. نمیتونستم نبینم چه خبره و واسه همین از اتاقم آروم اومد بیرون و رفتم سمت اتاق خواب تا ببینم چه خبره. وقتی دیدم در اتاق کاملاً بسته ست کلی خورد تو ذوقم ولی میتونستم صداشونو بشنوم. مامانم میگفت “آها. آروم. آروم بمالش رو کسم. خوبه. جوون” و جلال هم میگفت:”حالا میخوام بکنم تو کست”. مامانمم گفت:”باشه. آروم آروم بکن تو” و بعدش یه سکئت عجیبی حکمفرما شد که بعد از چند ثانیه با صدای “آآآآه” مامانم که انگار با تمام وجودش داره اون کیر گنده رو تو کسش جا میده شکست. نمیتونستم تحمل کنم و نبینم. از سوراخ کلید هم چیزی پیدا نبود. جلال داشت تلمبه میزد و مامانم هم آه و اووهی راه انداخته بود که فکر کنم تا سر خیابون صداش میرفت. این بود که آروم درو باز کردم و با دیدم جلال که افتاده بود رو مامانم و مامانم که دوتاپاهاش رو دور کمر جلال حلقه کرده بود و داشت بهش کس میداد حسابی حشری شده بودم و دستم دوباره بیاختیار رفت سراغ کس خیسم و شروع کردم به بازی کردن باهاش. جلال همینطور داشت تلمبه میزد و من آروم آروم شلوارمو درآوردم و شرتمو رو هم کشیدم پایین و با خیال راحت شروع کردم به جق زدن و ور رفتن با چوچوله م که سفت شده بود. بعد از چند دقیقه که جلال همینطور داشت تلمبه میزد و من چشامو بسته بودم حس کردم صداشون قطع شد. وقتی چشامو باز کردم دیدم هردوشون دارن به من نگاه میکنن که دم در ایستاده بودمو داشتم با خودم ور میرفتم. انگار آب یخ ریخته بودن رو سرم. تا اومدم به خودم بیام جلال پرید طرف منو و نشست جلوم و زبونشو گذاشت رو کس داغ شدهء منو شروع کرد به زبون زدن و بازی کردن که اولش با قلقلک همراه بود و بعدش حسابی داشت بهم حال میداد. مامانمم اومده بود طرفمو داشت با پستونای کوچیکم بازی میکرد. دیوونه و حشری بودیم. هر سه تاییمون دیوونه شده بودیم. نفهمیدم کی بود که دیدم هر سه مون رو تخت خوابیم و داریم با هم ور میریم. من زبونم لای کس مامانم بود و جلال زبونش لای کس من بود و مامانمم داشت کیر جلال رو میخورد. یه کم که گذشت دیدم نمیتونم تحمل کنم و پاشدم و رفتم سراغ کیر گندهء جلال و اونو از مامانم گرفتم و گذاشتم تو دهنم. وای که چه مزهء خوبی داشت. دیگه نوبت من بود. مامانمم رفت لای پای من و شروع کرد با زبون و انگشت خیسش رو کس و کونم نوازش کردن و حسابی هم کونم و هم کسم رو خیس خیس کرده بود و من داغ داغ بودم و وقتی زبون مامانمو رو چوچوله م حس کردم نفهمیدم چی شد و چند ثانیه گذشت که حس کردم دارم منفجر میشم و به ارگاسم رسیدم. تمام بدنم میلرزید و کیر جلال تو دهنم قفل شده بود و با لبام محکم داشتم فشارش میدادم و وقتی آروم شدم کیرشو تو دهنم نگه داشتم و از مزهء این ارگاسم با کیر تو دهنم حسابی داشتم حال میکردم. بعد جلال کیرشو درآورد و رفت پشت من که دمر خوابیده بود و کیرشو گذاشت لای پاهام. مامانمو کاملاً یادش رفته بود و وقتی کس وکون تمیز و دست نخوردهء منو دید حسابی حشری شده بود. کونمو آورد بالا و کیرشو گذاشت روش و از سوراخ کون تا چوچوله م شروع کرد به بازی دیدن کیرش و مامانم کنارم دراز کشیده بود و پستونامو میمالوند و حسابی داشتم حال میکردم که دیدم جلال آروم اروم کیرشو داره میبره سمت کسم. دهنم بسته شده بود و نمیتونستم بهش بگم که دخترم و اونم آروم آروم کیرشو دم کسم داشت بازی میداد. انقدر لذت بخش بود که نفهمیدم کی کیر گندش رفت تو کس تنگ من. فقط فهمیدم که جلال خیلی آروم داره کیرشو عقب جلو میکنه و من دارم میسوزم. درد نداشت ولی سوزش شدیدی بود که گریه م رو دراورده بود. البته نه اینکه گریه کنم. ولی ناخودآگاه اشکم دراومده بود. مامانم آروم داشت با پستونام بازی میکرد و بعدش شکممو بلند کرد جوری که رو زانو هام بودم و جلال همینطور داشت منو میکرد و آروم آروم سرعت کارش هم بیشتر شد و بیشتر شد و من داشتم حال میکردم. وقتی سرمو بردم پایین دیدم مامانم سرشو برده دم کسم و داره برام با دستش چوچوله م رو بازی میده که این خودش خیلی حال میداد و من داشتم دوباره ارضا میشدم. جلال همینطور به کارش ادامه میداد و مامانمم باهام حسابی داشت ور میرفت و من دوباره حس کردم که داغ شدم و داغ شدم و نفسم به شماره افتاده بود و وااااااای. این بار واقعاً به ارگاسم رسیده بودم و این با دفعه قبلیه خیلی فرق داشت و خیلی بهتر بود. سرعت کار جلال بیشتر و بیشتر شده بود. مامانم از زیر من بلند شده بود و کنار م طاقباز دراز کشیده بود و داشت با کسش ور میرفت و حال میکرد. به جلال گفت:”تو که با دخترم حسابی حال کردی. اما آبت رو باید بدی به من. فهمیدی؟”اونم کیرشو از تو کسم دراورد و رفت سمت مامانمو پاهاشو داد بالا و به هم چسبوند و کیرشو گذاشت دم کس مامانم و آروم کرد تو و شروع کرد به تلمبه زدن. من چند لحظه همونطور موندم و بعد دمر افتادم رو تخت و آروم خودمو کشوندم کنار مامانم و شروع کردم به خوردن پستوناش. آه و اوه مامانم نشون میداد که حسابی داره حال میکنه و چیزی که بابام نداشت همین کیر گنده بود که این آقا جلال داشت و حسابی هم داشت میکرد تو کس مامانم. یه مدت بعد دیدم آه و اوه مامانم تبدیل شده به جیغ و آقا جلال هم محکم و محکم تر داره کیرشو تو کس مامانم میکوبونه و بعد هم بهو آروم تر شد و آروم تر شد و از کار ایستاد و کیرشو همونطور تو کس مامانم نگه داشت وقتی برگشتم سمت جلال دیدم که کیرشو از تو کس مامانم درآورده و آب کیرش از تو کس سفید مامانم داره میزنه بیرون. از کس من هم چند قطره خون اومده بود که ملافه رو رنگی کرده بود و من وارد مرحلهء جدیدی از زندگیم شدم. مرحله ای که همه ش لذت و سکس بود

فرستنده: راحله

اولین سکس

ماجرای من بر میگردد به زمان قبل از انقلاب در انزمان من سالهای اخر دبیرستان را سپری میکردم دختری بودم خوشگل وخوش و خوش اندام و این باعث شده بود که همیشه تو راه مدرسه اکثر جوانها یا متلک میگفتند یا اینکه از پشت دست روی باسنم میگذاشتند چیزی که الان نیز رایج است ولی من بدلیل متانتی که داشتم با هیچ پسری دوست نشده بودم وتو محله مان نیز پسر ها از ترس پدرم ودائی ام جرات حرف زدن با من را نداشتند ولی این دلیل نمیشد که احساس بلوغ دخترانه من که متاسفانه زودتر از پسر ها میباشد کور بشود بالاخره انسان از بدو پیدایش این حس را دارد مخصوصا که در کلاس دخترای شیطون همیشه از پسر ها وسکسشان واز کیرشان صحبت میکردند واین فکر در من قوت گرفته بود که واقعا چطور میشود این طعم را ادم بچشد اخه برای ازدواج خیلی مانده بود تا اینکه یک روز که خونه ما مهمونی بود من داشتم پذیرائی میکردم که از عقب محکم با پسر دائی کوچکم تصادف کردم یک لحظه در شکاف باسنم کیرش را احساس کردم تا حالا اینگونه پیش نیامده بود لازم است بگویم که ما با دائیم همسایه هستیم واو دو پسر دارد یکی از من کوچکتر ویکی از من بزرگتر یک دفعه این فکر در من پیدا شد که چرا با او شروع نکنم که مدتی تو این فکر بودم که یک روز که من وپسر دائی کوچکم که پسر ساکتی بود در خانه ما تنها بودیم شروع به اذیتش کردم واو هم عصبانی میشد البته زورش هیچ وقت بمن نمیرسید ولی این بار کوتاه میامدم وهر وقت که رویم بلند میشد سعی میکردم که پشتمو بهش بکنم وباز ان لذت را احساس بکنم گویا او نیز از این برنامه بدش نیامده بود ومرتب منو از پشت میگرفت که یه بار دیگه که اذیتش کرده بودم بلند شد که منو بگیره که کاری کردم که زمین بخورم واو رویم بیافته ایندفعه دیگه مثل اینکه کیرش کمی تکون خورده بود احساس میشد واو همونطور که از پشت مو هامو گرفته بود میگفت اینا را میکنم ومن میگفتم که نمیتونی تا بیشتر انجا بشیند که یه دفعه که خودش از بلند شدن کیرش بیشتر از این میترسید بلند شد ومن بر گشتم ونگاه کردم از روی شلوار گرمکن معلوم بود تامل نکردم زود از کیرش گرفتم گفتم که سعید این چیه زود خودشو کنار کشید وگفت بده گفتم چرا اونجور شده اگه نذاری دست بزنم به مامان میگم سعید که جا خورده بود گفت دست من نبود ببخشید که دوباره تکرار کردم که اگه نذاره دست بهش بزنم به مامان میگم سعید گفت که میان میبینند فهمیدم که بدش هم نمیاید ولی میترسد گفتم که حالا حالا ها نمیاند دستمو بردم به کیرش وای تا حالا اینگونه نشده بودم یه حالی بهم دست داد اخه تا حالا اصلا به کیر کسی دست نزده بودم تا دست من بهش بر خورد بلند تر شد گفتم که بذار از زیر ببینم که چیزی نگفت کیرش را در اوردم خیلی خوشم اومده بود سعید که بچه واقعا مثبتی بود هاج وواج نگاه میکرد وچیزی نمیگفت کمی کیرش را تو دستم اینورو انور کردم شق شق شده بود کوسم احساس میکردم اب افتاده بود از نوک کیرش قطره ای اب بیرون زد که این حالمو دو چندان کرد گفتم سعید تو به مال من دست نمیزنی گفت آخه . گفتم نکران نباش کاری نمیکنیم که خطرناک باشه در این حال دامنمو زدم بالا سعید با دیدن این کار یکه خورد که شورتمو کمی کشیدم پاین وگفتم تو هم به مال من دست بزن سعید ناشیانه دستشرو روی کوسم گذاشت دستش داغ بود وکوسم داغتر شد سعید که دستش به اب کوسم خورد گفت فریده این چیه گفتم نترس از مال تو هم میاد یا واقعا نمیدونست ویا خودشو به اون راه میزد ولی روی هم رفته پسر مثبتی بود بعد از کمی مالوندن من که حالم واقعا یه جوری شده بود گفتم سعید بیا بخواب رویم که خودم خوابیدم واو نیز افتاد برویم سینه هام داشت میترکید ولی او این چیز ها را نمیدانست وای این دفعه گرمی کیرش را در کوسم احساس میکردم واقعا عجب لذتی داشت کیرش از اب کوسم خیس شده بود دیدم نمیتونم تحمل کنم گفتم سعد بذار برگردم که چیزی نگفت سریع برگشتم واو هم پشتم خوابید این دفعه کرمی کیرلختش را در شکاف باسن لختم احساس کردم سعید هم ناخود اگاه شروع به تکان خوردن کرده بود بعد از کمی گفتم سعید نوکشو بذار دم کونم چون زور سعید بمن نمیرسید بدانجهت نمیترسیدم سعید نوک کیرش را دم کونم گذاشت وای واقعا لذت میداد کمی که اونجوری بازی کرد گفتم سعید یه لحظه بلند شو و او بلند شد بر گشتم کیرش با اینکه زیاد بزرگ نبود(این را بعدا فهمیدم) داشت تکون میخورد از اب دهانم خیسش کردم باز خوابیدم گفتم بخواب پشتم و یواش بذار تو سعید خوابید پشتم نوک کیرش را گذاشت کونمو کمی فشار داد دیکه داشتم ارضا میشدم یه کم تقلا کرد و نتونست چون هم او ناشی بود وهم من کونم دست نخورده گفت اینجوری نمیشه بلند شدم ودولا شدم گفتم خوب اب بزن وبعداسعید کیرش را از اب دهان خیس کرد و کمی هم به کون من مالید ونوک کیرش را به سوراخ کونم گذاشت کونم بطور عجیبی داشت بازو بسته میشد هم میترسیدم وهم لذت میبردم سعید دو دستش رو از کمرم گرفته بود ومن با دستهایم کونم را باز کرده بودم سعید با یک دست کیرش را گرفت تا لیز نخورد ویک کمی فشار داد وای درد تمام بدنم را گرفت ولی توام با لذت کلاهک کیرش رفت تو نتوانستم تحمل کنم از یک طرف هم نزدیک بود خودم ارضا بشم گفتم در بیار سغد کیرش را در اورد گفتم این دفعه یواش بذار سعید مثل دفعه قبل نوک کیرش را گذاشت دم سوراخ خواست فشار بیاره که یه دفعه ابش رو ریخت روی باسنم که با ترس گفت که ببخشید من که از امدن اب کیر سعد حالی به حال شده بودم گفتم اشکالی نداره زود بخواب پشتم سعید خوابید پشتم با لزجی اب کیرش چند بار تکان داد که من نیز خود به خود ارضا شدم دیگه حال نداشتم سعید که او نیز کمتر از من نبود یواش گفت فریده ببخش گفتم سعید این بین خودمون بمونه ایراد نداره دفعه دیگه. البته کار باسعید همینجا تموم شد که بعدا مفصلا با برادر بزرگش شروع کردم که اونم بمونه برای بعد

آقا معلم

سالهای آخر دبیرستان را داشتیم تمام میکردیم. اسمم آرش است خوش قیافه وخوش هیکل بطوری که در مدرسه اکثر بچه ها پا پیچم میشدند واگر کمی بهشان رو میدادم همه مرا از دم کیرشان میگذراندند ولی به هیچ کدامشان توجهی نمیکردم الا دو دوستم که خیلی باهاشون ایاق بودیم نا گفته نماند که با دو تاشون هم چند باری در خلوت کوتاهی سر پائی همدیگر را کرده بودیم کاری که اکثر بچه مدرسه ای ها میکنند ولی من بدلیل خوشگلی زیاد دائم بعضی از همکلاسی ها از من کون میخواستند که من از ترس بی آبروئی هیچ وقت بهشان فرصت نداده بودم تا اینکه یک روز در مدرسه در یک گوشه خلوت یکی از بچه ها مرا از پشت گرفته بود واز روی شلوار کیرش را بمن میمالید که میخواستم از دستش در برم که یهو اقا معلمی که هم محلی ما بود ما را دید و کشیده محکمی به همکلاسیم زد گوش مرا گرفت وگفت آرش این چه کاریه . که گفتم آقا او مرا با زور گرفته بود که بالاخره مرا هم ول کرد و رفت مدتی از آن ماجرا گذشت ومن احساس میکردم که آقا معلم توجهش بمن بیشتر شده و فکر میکردم که از روی ترحم است تا اینکه یک روز که ازش چند تا اشکال داشتم پرسیدم گفت . آرش الان وقت ندارم بیا عصر این وسایلو بگیر بیار خونمون واونجا بهت بگم من که خونمون نزدیک خونه آقا معلم بود لیستش را گرفتم وعصر بعد از مدرسه چند قلم وسائل را خریدم و رفتم خونه به مامان گفتم که میخوام برم خونه آقای اصلان درس یاد بگیرم که مادرم گفت پسر بده . گفتم مامان خودش گفته بیا که مامان گفت پس برو کتابهارا برداشتم ورفتم در زدم اقای اصلان در را باز کرد وبا خوشروئی گفت آرش خان سلام جوابش را دادم ورفتم تو
گفت خیلی بهت زحمت دادم .گفتم خواهش میکنم آقا ما باید از اینها بیشتر براتون کار انجام بدیم مدیونیم براتون (تو فکرم اونروز مدرسه افتاد ) بالاخره وسائلو از من گرفت و تعارف کرد رفتم تو هال دو تا صندلی بود روی یکی نشستم آقا معلم وسائلو برد تو آشپزخانه و بر گشت و صندلی را کشید و رویش طوری نشت که زانویش در زیر زانویم قرار گرفت چیزی نتونستم بگم بی خیال گفت خوب کتابت را باز کن .من کتاب را باز کردم و اونجائی اشکال داشتم برایش نشان دادم بعد ایشون شروع به توضیه شد ولی مرتب پایش را تکان میداد من که تا حالا با معلمم اینهمه نزدیک هم ننشسته بودیم حواسم بکلی پرت شده بود و بعد از کمی دستش را گذاشت روی زانویم وگفت آرش اونائی را که گفتم حواست موند که گفتم نخیر آقا گفت باشه یه بار دیگه میگم و باز شروع کرد ودر این حال نیز گاهی دستش را بالاو پائین میبرد من جرات اعتراض نداشتم البته از نوازش خوشم میامد و کمی صورتم سرخ شده بود بعد از مدتی آقا معلم گفت .راستی چائی گذاشتم بزار بیارم و رفت دو تا چائی بیاره که من ترس برم داشت که نکنه آقا معلم فکرش جای دیگه باشه ولی هنوز چیزی نشده بود و من نمیتوانستم در برم آقا معلم چائی را آورد گذاشت روی میز دستش را گذاشت پشتم وگفت آرش امسال میتونی هر چه اشکال داشته باشی از من بپرسی گفتم که نخیر آقا همیشه مزاحم نمیشم که آقا معلم در حالی که دستش را به پشتم میکشید گفت میدونی من تو رو بیشتر از همه بچه ها دوست دارم و در این حال دستش به گودی کمرم رسیده بود از ترس اینکه پائین تر بره یه دفعه گفتم آقا کمرم درد میکنه دست نزنید که آقا معلم گفت . چرا ؟ گفتم نمیدونم آقا وباز دستش را گذاشت به گودی کمرم گفت دقیقا کجاست که گفتم آقا همونجاست آقا معلم دستش را کشید و گفت چائی رو بخور چائی رو خوردم گفت از کی اینجوری شده هیچ میدانی که کمر از همه جا خطرناکتره گفتم نخیر آقا آقا معلم گفت آرش بلند شو ببینم دقیقا کجاته ؟ ومنو با دست بلند کرد هیچی نتونستم بگم بلند شدم و واستادم دستش را از بالا تا پائین کمرم کشیدو گفت که هر جا زیاد درد بکنه بگو ومن هم از ترس اینکه اگر دستش کمی هم پائین تر بره به کونم میرسه گفتم آقا همونجاست . آقا معلم گفت آرش حتما رگ برگ شده میخواهی ماساژت بدم اگه بمونه کار دستت میده چیزی نتونستم بگم آقا معلم ایستاده چند بار پشتم را ماساژ دادو گفت چطور شد که منهم از ناشی گری گفتم آقا کمی خوب شد و او دوباره شروع کرد احساس میکردم معلمی که تو مدرسه همه ازش حساب میبردند برام مهربونتر شده کمی که ماساژم داد یه دفعه منو گرفت وکشید کنار و گفت آرش ایستاده نمیشه بخواب تا کاملا رگ هاتو بگیرم ومنو خوابوند کاملا کیج شده بودم از یه طرف فکر میکردم که میخواد منو بکنه و کیرم کمی راست شده بود واز طرف دیگر ترس برم داشته بود بالاخره پشتم را قشنگ ماساژ میداد واقعا حال ادم جا میامد که آقا معلم گفت آرش از روی پیراهن نمیشه پیراهنتو بزن بالا نمیدانم بی اختیار پیراهنمو زدم بالا با این کار من آقا معلم جری تر شدو شروع به ماساژ شد با این کارش دیگه برام یقین شد که میخواد منو بکنه تو فکر این بودم که چه جوری بلند شم که آقا معلم گفت آرش این کمرت نمیزاره خوب ماشاژ بدم اینو شلش کن و خودش دستش را برد به کمرم و اونو شل کرد کاملا گیج شده بودم از یه طرف نمیخواستم آقا معلمو خرابش کنم و از یه طرف خودم خوشم میامد واز طرف دیگر میترسیدم که آقا معلم کمی شلوارمو کشید پائین تا چاک کونم دیگه کیرم کاملا راست شده بود و او همچنان داشت به پشتم دست میکشید من که چند روز پیش خودم را از موهای زائد کاملا تمیز کرده بودم دیگه از خجالت فقط دستامو گذاشته بودم جلوی صورتم وهیچ نمیگفتم که آقا معلم گفت آرش اینارا با تیغ میزنی با حرکت سر اشاره کردم که بلی تا اینو گفتم شلوارمو کمی هم پائین کشیدو گفت آرش اجازه هست نیگاه کنم چیزی نگفتم یعنی نتونستم بگم کاملا حشری شده بودم اخه تا حالا کسی اینجوری منو نخوابونده بود درست است که دوستم چند دفعه منو کرده بود (البته منهم اونو کرده بودم) ولی همش سرپائی بود این اولین دفعه بود اونم توسط معلمم .
آقا معلم با ولع بسیار زیادی باسنمو فشار میداد اونارو از هم باز میکرد که یه باره با دستش صورتمو برگردوند گفت آرش راستش را بگو ناراحت که نیستی .که یادم میاد گفتم آقا فقط میترسم که آقا معلم گفت مطمئن باش کاری نمیکنم که بترسی سپس انگشتش را برد دم سوراخ کونمو کمی با اون بازی کرد عجیب قلقلکم میامد و خودم هم بدم نمیامد که اینش را هم امتحان بکنم . آقا معلم پس از کمی بازی با باسنم گفت آرش هیچ میدونی چه اندامی داری (اینو تو مدرسه هم اکثر بچه ها میگفتند) سپس دستش را برد لای پاهایم از زیر دستش را برد به طرف کیرم و اونو گرفت تا دید من کیرم راست شده سریع شلوارمو تا زانوهام کشید پائین وافتاد برویم و کیرش را مرتب به شکاف باسنم میمالید من دیگه دل به دریا زده بودم وهیچ نمیگفتم کمی که اینجوری تکان داد یلند شد و باسنمو از هم باز کردو از اب دهان کمی روی سوراخ کونم انداخت و با دستش اونو به همه جا مالید و اروم انگشتشو به سوراخ کونم فرو کرد که حال میداد البته بهش نمیتونستم بگم بعد از اینکه چند بار انگشتش را در سوراخم فرو کرد بلند شد و شلوارش را در آورد و ایندفعه با کیر لخت رویم خوابید کیرش تمام شکاف باسنمو پر کرده بود بعد از کمی دوباره لای شکاف باسنمو از اب دهان کاملا خیس کرد سپس کیرش را دوباره گذاشت و تکان داد من دیگه حشرم بالا زده بود ولی بغیر از خوابیدن کار دیگه ای نمیتونستم بکنم بعد از کمی نوک کیرش را گذاشت دم سوراخ کونمو کمی فشار داد احساس کردم که داره میره تو ولی داشت پاره میشد دستم را از پشت گذاشتم به شکمش و گفتم آقا درد میکنه گفت آرش بزار یواش یواش میزارم و دوباره نوک کیرش را گذاشت به سوراخ کونم کمی دیگر فشار داد نوکش رفت تو ولی داشتم پاره میشدم سریع کمی بر گشتم که کیرش از کونم در اومد آقا معلم گفت آرش چیه گفتم آقا درد میکنه گفت ولی نوکش رفته بود . گفتم آقا بزارین دولا شم که سریع بلند شد برخواستمو دولا شدم که حداقل درد نداشته باشد آقا معلم ایندفعه کیرش را مرتب از اب دهان خیس کردو نوک کیرش را با دستش گذاشت دم سوراخ و من خودم را کاملا شل کرده بودم آقا معلم کمی فشار داد و ایندفعه کیرش بدون در گیری رفت تو ولی دوباره همان سوزندگی را داشت خواستم تحمل کنم چیزی نگفتم که کمی هم فشار داد فکر کنم که تا نصفش رفته بود که دیدم نمیتونم تحمل کنم لذا گفتم آقا خواهش میکنم در بیارین داره پاره میشه که آقا معلم کیرش را در اورد من که دیگه همه چیزرو تموم شده دیدم یعنی آقا معلم دیگه کیرش را به من گذاشته بود با خودم گفتم پسر حداقل اونطوری که دلت میخواد بکن . گفتم آقا بلند شید من شلوارمو در بیارم که ایشان بلند شدند و من شلوارم را در آوردم معلم با دیدن سرتاپای لخت من رانهایم را بغل کردو قربون صدقه اش میرفت تو بدنم یک ذره مو نداشت بیچاره حق داشت گفت آرش کرم بیارم ؟ با علامت سر گفتم بلی بلند شد رفت کرم آوردو کمی به سوراخ کونم مالید و در عین حال دوباره انگشتش را به سوراخم فرو کرد و سپس کمی هم کرم به کیرش مالید و گفت خم شو من ترسیدم یه دفعه فشار بده وپاره شم گفتم آقا شما بشینید ومن بشینم رویش با خود گفتم اینجوری دست خودم است آقا نشست و من بر گشتم و کرم کیرش را دوباره به همه جا مالیدم چه کیری داشت تهش از نوکش کلفتتر بود اروم پاهایم را دو طرفش گذاشتم و با دستم کیرش را دم سوراخم گذاشتم و او هم با دو دستش باسنمو از هم باز کرده بود اروم نشستم دو دفعه که کیرش تو رفته بود کمی جا باز کرده بود نوکش رفت تو خودم داشتم ارضا میشدم اروم اروم تا ته نشستم با اینکه کمی اذیت میکرد ولی لذتی نیز داشت بالاخره سکس بود آقا معلم از کیرم گرفته بود و داشت برام جلق میزد گفتم آقا بخوابیم که منو مثل یک کشتی گیر بغل کردو به رو خوابوند الان کیرش تا ته رفته بود و او مرتب داشت تکون میخورد وبا یه دستش نیز با کیر من بازی میکرد دیگه احساس میکردم داره ابم میاد خواستم بهش بگم که یه دفعه تمتم ابم را در دستش خالی کردم گفتم آقا ببخشید در حالی که دندونهایش را بهم قفل کرده بود گفت عزیزم اشکال نداره ومرتب تکان میداد که یه دفعه احساس کردم کیرش کلفتتر شد و محکم بغلم کرد و تمام آب کیرش را در داخلم ریخت گرمای ابش را احساس کردم سپس بی اختیار رویم ساکت ماند کمی بهمین منوال گذشت و آروم کیرش را از کونم در آوردو چند تکه دستمال بهم داد و گفت آرش پاکش کن ودستمال را گرفتم وکونم را پاک کردم احساس میکردم که خیلی گشاد شده ولی هنوز لذتش را داشت که آريالآ معلم در حالی که شلوارشو میپوشید گفت آرش جان خیلی ازت ممنونم که چیزی نگفتم وبعد از آن توی مدرسه آقا معلم همیشه مارا تحویل میگرفت و ما هم تا مدتی کیرش را گارانتی کرده بودیم

نازی و آچار شلاقی

دبیرستانی که بودم یه همسایه داشتیم که من با پسرش، مهدی بازی می کردم. این مهدی یه خواهر داشت به اسم نازی، یه دختر تنبل از لحاظ درسی و لوند از لحاظ بدنی. اون موقع که من 15، 16 سالم بود اون 11، 12 سالش بود. خیالات سکس زیادی رو با اون تصور می کردم. کون گنده و خوش‏ترکیبی داشت و همیشه هم می اومد یه چادر گلگلی سرش می کرد و موقتی از خونه بیرون می اومد.
یه روز حوالی عصر اومد خونه ما تا آچار شلاقی‏ای رو که از ما گرفته بودند پس بده. من درب گاراژ رو باز کردم و سلام کردم و آچار رو گرفتم. بهش گفتم چرا تشریف نمیارین تو؛ این جوری که دم در بده. شهوت کاملاً تو چشام و صدام موج می زد. مثل یه گرگ وحشی هار منتظر طعمه بودم. حالا نازی حدود 2 متری من قرار داشت و همون چادر گلگلی سرش بود و جوراب هم پاش نبود و ظاهراً یه تی شرت هم پوشیده بود. سینه‏های نورسش بدجوری تو چش می‏زد. می خواستم هر کدوم از او سینه‏های خوشبو و نرم و هلو رو تو دهنم بگیرم و تا آخر عمرم میک بزنم. دیدم با یه شیطنت مرموز گفت که نمی خوام مزاحمتون بشم؛ ولی اگه وقت دارید نحوه کار با این آچار رو به من یاد بدید؛ می‏خوام من هم کار کردن با اون رو یاد بگیرم. سریع تو ذهنم موقعیت رو بررسی و تحلیل کردم. کسی خونه نبود و حداقل تا دو ساعت دیگه هم خونه نمی‏اومدند. تازه اگر کسی هم می اومد به گاراژ کاری نداشت. اون ساعت عصر هم کسی تو محله نبود که اومدن اون توی خونه رو ببینه. سریع گفتم خواهش می کنم بفرمائید تو تا نحوه کار با اون رو به شما یاد بدم. بصورت کاملاً مشهود صدام می لرزید؛ کیرم هم کمی سفت شده بود. با حالتی شبیه اینکه بقیه ماجرا رو می دونه گفت مشکلی نداره؟
گفتم نه؛ مشکلی نیست خیالتون راحت باشه. خودم رو کمی کنار کشیدم تا راه برای ورود نازی باز بشه. وقتی داشت می اومد تو؛ عطر بدنش خورد به مشامم و پشت دستش هم ناخودآگاه خورد به سر آلتم. خیلی سریع و با شرمندگی گفت: معذرت می خوام. چیزیتون که نشد؟
من هم با دستپاچگی گفتم: نه بابا؛ فکرشو نکنین. درب رو با دستی لرزون بستم و موقعیت جدید رو کمی بررسی کردم. نازی تو گاراژ بود و من هم حسابی حشری و شهوانی شده بودم. ولی برای جلوگیری از آبروریزی بایستی منطقی و با آرامش عمل می کردم. خودم رو جمع و جور کردم و گفتم: نازی خانم بیاین اینجا تا بهتون نشون بدم. اجازه بدین ببینم چی واستون پیدا می کنم. بصورت اتفاقی یه ست دوش حموم رو که خراب شده بود پیدا کردم و آوردم تا نحوه کار آچار شلاقی رو بهش نشون بدم. با کمی چاشنی شیطنت گفتم: بیین نازی خانم مثلاً برای باز کردن سر دوش اینجوری باید آچار رو باز کرد و دور گردن سر دوش محکم کرد. یه بار این کار رو براش انجام دادم و باز کردم و دادم دستش تا اون اینکار رو بکنه. خوب آچار تو دستش بند نمی شد. با یه دست مجبور بود آچار رو بگیره و با دست دیگه لوله رو و مجبوراً باید چادر رو رها می کرد یا با دهنش می گرفت. داشت اینکار رو به زحمت انجام می داد که یکهو چادرش ار سرش افتاد. دیدن بدن زیر چادر نازی شهوت من رو چندین برابر کرد. یه پیرهن آستین کوتاه نازک سه دکمه، که دکمه های بالائیش باز بود و یه دامن ساده کوتاه (بالای زانو) تنش بود و پوست سفید دست و پاش هر کسی رو تحریک می کرد. برجستگی سینه های نورسش نشون می‏داد که هیچ کرستی تنش نیست و قسمت بالای پستونای سفید و تپلش رو براحتی می شد دید. موهاش هم طلائی رنگ بود و تا گردنش پخش شده بود. دیگه نفهمیدم چی شد؛ اون هم نفهمید چی شد. در یک آن دو دستش رو گرفتم و لب رو لبش گذاشتم. چقدر شیرین و خوشمزه بود. هیچ مقاومتی نمی کرد و کاملاً مطیع در اختیارم بود. در عرض چند ثانیه کیرم بلند شده بود و مرتب داشتم در حین لب گرفتن سر کیرم رو به لای پاش می مالوندم. آب اولیه کیرم در اومده بود و تا چند ثانیه دیگه اگه ادامه می دادم کاملاً تخلیه می شدم.
ازش فاصله گرفتم تا ببینم چه دسته گلی به آب دادم. دیدم خودش هم مات و مبهوت ایستاده و البته بدش هم نیومده بود. سعی و تلاشی برای برداشتن چادرش نکرد و همون طور داشت برآمدگی جلوی شلوار من رو نگاه می کرد. دست انداختم دور کمرش و سینه هاش رو به خودم نزدیک کردم. دست انداختم تا دکمه پائینی پیرهنش رو باز کنم که دیدم می‏خواد کمی مقاومت کنه ولی اصرار من رو که دید بی خیال شد و براحتی اجازه این کار رو داد. دستم رو بردم تو پیرهنش و پستون سمت راستش رو گرفتم تو دستم. همه سینه تو دستم جا گرفت و چه گرمائی هم داشت. گرمائی پر از شهوت و هیجان. کمی خم شدم و سینه ش رو گرفتم دهنم. یه آه کوتاه از نهادش دراومد. من به خوردنم ادامه دادم. داشتم از شدت شهوت می مردم. کیرم بدجوری شق کرده بود مرتب هم آب اولیه اش داشت می اومد. نمی‏دونین خوردن سینه های مثل هلو که نورس هم باشن و هم تروتازه چه لذتی داره. حسابی داشت لذت می برد که احساس کردم دستش رو برد تو شلوارم و کیرم رو چسبید. از اونجائیکه تا بحال دست هیچ کس دیگه‏ای به کیرم نخورده بود دیگه طاقت نیاوردم و در حالیکه سینه اش کاملاً تو دهنم بود تمام آبم رو تو شلوارم خالی کردم. دستش رو به آبم آغشته کرد و آورد بو کرد و کمی از آن را چشید. دوباره دستش رو برد تو شلوارم و کیرم و آبش رو با هم می مالوند. دست آغشته به منی رو به روی تخم‏هام هم کشید و دوباره دستش رو بیرون آورد لیس زد. پاهام داشت می لرزید. کمی از منی رو هم رو سینه اش کشید. نشون می داد خیلی حشری شده و ارضاء هم نشده. در واقع به قولی کیر می خواست. بدون اینکه دکمه های پیرهنش رو ببنده چادرش رو برداشت و با صدای لرزون گفت: اگه شده بعداً میام تا کار با آچار رو بهم یاد بدید. دستش هنوز آغشته به منی بود و زیر چادرش پنهون کرد. کیرم آروم شده بود و تو شورتم خوابیده بود. درب گاراژ رو باز کردم و محله رو یه دید زدم؛ دیدم کسی نیست و بهش گفتم که پس فردا همین موقع بیا تا بهت یاد بدم. اون هم با یه شیطنت خاصی گفت که باشه. از لای در داشتم رفتنش رو دید می‏زدم. به خونشون که رسید درو باز کرد و موقع بستن برگشت و من رو نگاه کرد و دست آغشته به آب من رو بو کرد و لیس زد

كردن مامان

ماجرایی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به گاییدن مامانم که دو سال پیش اتفاق افتاد.

یه روز بعد از تموم شدن امتحانات سال آخر دبیرستان تصمیم گرفتم برم شمال. رفتم خونه تا به مامان بگم که تصمیم دارم یه چند روزی برم شمال استراحت. در رو باز کردم و وارد خونه شدم. دیدم هیچ صدایی نمیاد. برام تعجب برانگیز بود چون همیشه اون موقع بابا خونه بود و مشغول گوش دادن به اخبار. گفتم شاید بابا هنوز نیومده. رفتم دم در راهرو. دیدم کفشای بابا هست اما چرا ماشینو ندیدم. خلاصه رفتم طبقه بالا. خواستم برم سمت اتاق خودم که دیدم سایه یه نفر افتاده رو فرش دم در اتاق بابا و مامان. رفتم جلو که دیدم در بازه. جلوتر که رفتم دیدم بله بابا جونم افتاده رو مامان و هی داره میمالونش. تو همین احوالات بودن که یهو تلفن زنگ زد. بابا یهو پرید و تلفن اتاقشونو برداشت. در ضمن اینو بگم که بابام جراح چشمه. خلاصه زنگ زدن و گفتن که عمل داره اورژانسی. لباس پوشید و رفت بیرون. منم قبلش خودمو قایم کردم. حالا مامان مونده بود تو کف کیر بابا. دیدم یکی از اسپری هاشو برداشت و میمالوند به کس قشنگش که مثل کس سفید برفی بود. مامانم 40 سالش بود اما مثل دخترای 20 ساله بود. خلاصه همینطور که مشغول دیدن حال کردن مامانم بودم جلق هم میزدم. دیدم مامان از جاش بلند شد. ترسیدم و به همین دلیل بلند شدم. اما تا بلند شدم سرم خورد به دستگیره در. یه هو مامانم برگشت و منوکه کیر کلفتم که تو دستم بود رو دید و فهمید که داشتم جلق میزدم. اومدم بلند شم که برم تو اتاق. مامانم سرم داد کشید گفت آشغال اینجا چه گهی میخوردی؟. من گفتم هیچی. گفت ای بد بخت عرضه نداری بری دختر بیاری حال کنی. اومدی نشستی حال کردن مامانتو میبینی جلق میزنی؟

اینو که گفت انگار یه پارچ آب سرد ریختن رو سرم. اومد و با همون بدن لخت دستمو گرفت و هولم داد رو تخت. گفت اینم مامانت با این بدنش خوب حالا زیارت کردی؟ پاشو برو. اینو که گفت نمیدونم چه حسی بود که نذاشت از جام بلند شم. مامانم گفت چته؟ بلند شو برو دیگه. گفتم آخه……گفت چیه نکنه میخوای با من حال کنی بی عرضه؟. میدونم که تو اهل دختر بازی نیستی. با این حرفای مامانم حس کردم دارم با زیدم حرف میزنم. خیلی با من ندار بود. گفتم یعنی اشکالی نداره با هم حال کنیم؟ گفت نه اما جلو بابات زیاد به من خیره نشو که شک میکنه. گفتم چشم مامانی. اومد و روم خوابید و با اون چشمای خمار و مست و حشریش گفت پسرم دوست داری ببینی از کجا به دنیا اومدی؟ گفتم مامان از خدامه. پاشو باز کرد و برگشت گفت بیا ببین. منم اول دیدم. بعد پریدم و شروع کردم به لیسیدن کسش. اونم برعکس شد و شروع کرد به ساک زدن. بعد از ده دقیقه گفت علی کیر میخوام. گفتم مامانی کیرم چطوریه؟ گفت مثل جوونیای باباته. گفتم پس میشه کرد تو اون کس هلویی؟ گفت این کس مامانته. مال خودته. هر کاری میخوای باهاش بکن. منم نامردی نکردم و کیرمو آروم کردم تو کس مامانم و شروع کردم به تلمبه زدن. بعد ده دقیقه آبم اومد و همشو خالی کردم تو کسش. بعدشم بلند شدیم و از هم لب گرفتیم. مامانم از تو کشوش یه قرص ضد حاملگی در آورد و سریع خورد. گفتم ای شیطون هر روز بابا رو سر حال میفرستی سر کار دیگه. یه نگاه خنده آمیز کرد و گفت از دست تو آدم فضول…

دختر ارمنی قاچاق

اون موقع من 18 سال داشتم وتوی یک مسافر خونه کنار یک جاده ترانزیت کار میکردم. چون خونمون از اونجا دور بود شب ها توی مسافرخونه می خوابیدم، بقیه میرفتن خونه هاشون .مسافرخونه متعلق به یک زن بود که شوهرش دو سال پیش از اون مرده بود.

ساعت حدود ده شب بود.همه رفته بودند که یک کامیون ایستاد تو پارکینگ، راننده اومد تو گفت دو پرس کوبیده بده. من شانس آورده بودم که هنوز کمی آماده داشتیم چون معمولان اون موقعها تموم میشد. زود دوپرس براش آماده کردم یکیشو ورداشت برد تو کامیون زود برگشت نشست اون یکی را خورد رفت سینی را از تو کامیون آورد گفت حساب چند شد؟ من فاکتور و گذاشتم جلوش گفت الان این قدر همرام ندارم اگه میشه نسیه بدی. گفتم این جا مال من نیست نمیتونم نسیه بدم. گفت یه چیزی همرام دارم شاید اون تورو راضی کنه. گفتم چیه؟ گفت اگه با من تا کامیون بیای می فهمی. با احتیاط و کمی ترس و لرز که نکنه بلایی سرم بیاره پشت سرش راه افتادم.
در کامیونو بازکرد و گفت یه دختر ارمنی قاچاقی اومده منم تو راه ورش داشتم آوردمش می گه هر کاری دلت می خواد با من بکن فقط منو تا تهران ببر اگه می خوای برو بالا به خودت صفا بده، منم میرم تو مسافر خونه یه جایی میگیرم چرتی میزنم. منم از خدا خواسته گفتم باشه ولی زبونشو نمیدونم. گفت نترس اون فارسی بلده. گفتم پس بیام برم برق ها رو خاموش کنم کسی نیاد. گفت تو برو بالا من خودم خاموش میکنم .

من رفتم تو کامیون باورم نمی شد همچین چیزی نصیبم بشه. ماتم زده بود. ایستاده بودم نیگاش می کردم یه هو گفت مواظب باش با چشمات منو نخوری… اومد جلو لب شو گذاشت رو لبم ازم یه لب گرفت. منم دیگه حواسم سرجاش اومد شروع کردم به لب گرفتن. کم کم رفتم اون ور سراغ گوشهاش اون بی کار نموند واز رو شلوارم شروع کرد به مالیدن کیرم. منم کم کم لباسهاشو در آوردم. یه سوتین آبی خوش رنگ پوشیده بود که تا درش آوردم دوتا پستوناش مثل هلو افتادن بیرون. منم مثل ممه ندیده ها شروع کردم به خوردن. اونم کم کم شلوارمو در آورد و دستشو کرد تو شرتم و کیرمو مالید و گفت جون عجب کیری… اومد پایینتر شلوارشو درآوردم از رو شرتش دو سه تا لیس به کسش زدم و شرتشو در آوردم می خواست بخورم گفت حالت 69 بهتره. منم انو خوابوندم روتخواب کامیون اون شروع کرد به خوردن کیرم منم کس تپل شو کردم تو دهنم حالا نخور کی بخور… اون از اون طرف کیرمو تا آخر می کرد تو دهنش. نمی دونم اون همه را تو کجا جا می کرد دیگه صدای هر دو مون در اومده بو که گفت بسه بکن توش که دارم از درد کیر میمیرم. منم پا ها شو بلند کردم کیرمو گذاشتم دم کسش و کمی مالیدم دورو بر کسش. گفت زود باش بکن توش! منم قلب شو نشکستم با فشار تمام کردم توش… یه جیغ زد که گفتم گوشام کر شد. گفت یواش تر احمق جرم دادی. گفتم نترس الان خوب میشی. یکم وایستادم بعد شروع کردم به تلنبه زدن چون صبح جلق زده بودم هر چه قدر تلنبه میزدم آبم نمی اومد. دیگه خسته شدم، اون فهمید گفت تو بخواب من می شینم رو کیرت و تلنبه میزنم. من خوابیدم اومد روکیرم نشست شروع کرد به تلنبه زدن. یکم که تلنبه زد کم کم احساس کردم داره آبم میاد. گفتم ابم بیاد چی کارکنم؟ گفت می خورمش! کم کم احساس کردم داره میاد. گفتم داره میاد از رو کیرم اومد پایین کیرم و کرد تو دهنش برام ساک زد. من نتونستم خودمو کنترل کنم کیرمو تا آخر کردم تو حلقش، سرش و گرفتم به کیرم فشار دادم. همه ی آبمو با فشار ریختم تودهنش دیدم رنگش سیاه شد. نزدیک بود خفه شه کیرمو از دهنش در آوردم پسمونده آبمو از رو کیرم لیسید. گفتم ممنونم خیلی خوب بود. گفت من باید از تو تشکر کنم به من خیلی خوش گذشت، به خصوص بعد از دستمالی اون مردک احمق راننده، با اون کیر کثیفش که یه دقیقه هم راست وای نمیستاد! خندیدم و لباسامو پوشیدم، لباسای اونم تنش کردم. یه لب طولانی ازش گرفتم خدا حافظی کردم رفتم. صاحب کامیونو بیدار کردم گفتم کارم تموم شد. گفت باشه منم دیگه میرم اونم خدا حافظی کرده رفت. به محض ناپدیدشدن کامیون تو پیچ جاده به خودم گفتم ای احمق کاش لااقل اسم دختره رو پرسیده بودی!.

اولين سكسم با دختر عمه سميرا

اسم من آرمان هستم 17 سالمه و یه داداش دارم كه سربازه و می خوام اولین سكسم رو كه با سمیرا جون دختر عمه ام نازم داشتم براتون تعریف كنم این ماجرا مال سه هفته پیشه .سمیرا 16 سالشه و دختریه كه چون پدرش تویه سپاه كار می كنه مجبوره همیشه چادر بگیره و اون هیكل زیبا شو كه چند بار به واسطه اومدن به خونه ما دید زده بودم همیشه زیر چادر مخفی كنه ، كه مبادا مردم حرف در بیارن . اینقدر خوشگله كه وقتی پیشمه مثل یه فرشته میمونه .سمیرا تك فرزند خونشونه و چون بعداز ظهر ها تو آرایشگاه مادرم آموزش می دید تقریبا یك روز در میون میتونستم اون رو ببینم. بابام هم یه مغازه تعمیرات یخچال داره كه هر روز صبح تا غروب اونجا مشغوله.رابطه من و سمیرا بد نبود و همیشه از شوخ طبعی من خوشش می اومد .بچه كه بودیم خیلی با هم ور می رفتیم ولی وقتی بزرگتر شدیم رابطه مون كمتر شده بود . قضیه ما از اونجایی شروع شد كه یه روز ظهر مادرم برای آرایش یه دختر كه پاش شكسته بو د راهی میشه تا بخونشون بره ،منو صدا میكنه تا به سمیرا زنگ بزنم بگم امروز به آرایشگاه نیاد .مامانم كه رفت دودل بودم زنگ بزنم یا نه آخه اولین باری بود كه می تونستم با سمیرا تنها باشم .اتاق رو كمی جم و جور كردم .ساعت حدود 2.30 بود كه زنگ خونمون زده شد .من كه خودم رو برای خوش آمد گویی به اون آماده كرده بودم در رو براش باز كردم و گفتم: پخخخ گفت :وای ترسیدم آرمان آرایشگاه واسه چی تعطیله . گفتم: آخ یادم رفت بهت بگم امروز مامانم دیرتر میاد گفت:خوب تو از كجا میدونستی من پشت درم .خندیدم و گفتم: ما اینیم دیگه . بدجور سوتی داده بودم گفتم :حالا بیا تو الان مادرم میاد. همون دم در چادرش رو برداشت و اومد تو .یه مانتوی آستین كوتاه كرم رنگ روشن پوشیده بود و روسری هم نداشت . برجستگی سینه های كوچیك و كون قلمبش داشت تو آفتاب برق میزد كه با دیدنش كیرم داشت بلند می شد در حیاط رو بستم و اومدم بالا .سمیرا رو كاناپه دراز كشیده بود .گف تو خونه حوصلت سر نمی ره .گفتم من بیشتر تو اینترنتم .گفت :دوست دخترت چی كار میكنه با خنده گفتم بازم فزولیت گل كرد. با خنده گفت خودت رو لوس نكن عكسش رو داری گفتم :آره تو كامپیوترمه بریم بهت نشونش بدم هواسم نبود كه عكس تینا دوست دخترم رو همراه عكس های سكسی پنهانشون كرده بودم .وقتی از حالت مخفی درش آوردم تمام عكسای سكسی هم نمایان شد. سریع پوشه شو بستم .گفتم یه لحظه چشماتو ببند . با خنده چشماشو بست بعد عكسایی رو كه تو پارك با هم گرفته بودیم نشونش دادم .زیر زبونش یواش گفت ناقلا چه تیكه ایه. این اولین باری بود كه اینقدر خودمونی باهام حرف می زد. بغلش ایستاده بودم وقتی تنم به تنش میخورد كیرم هم یه تكونی می خورد . جرات نداشتم حرفی به اون بزنم گفتم میرم چایی میزارم . رفتم دستشویی یه كف دستی به یاد كون سمیرا زدم تا اگه قضیه جور نشد بیاد سمیرا جونم یه حالی كرده باشم .خودم رو تمیز و خشك كردم اومدم چایی بزارم كه از لای در اتاقم متوجه شدم عكسای سكسی رو باز كرده .خیلی بد شده بود نمیدونستم وقتی میام تو اتاق عكس العملش چیه .یواش رفتم تو آشپزخونه سماور روشن بود چایی رو گذاشتم دم بكشه و به سمت اتاقم رفتم در رو باز كردم عكس ها رو بسته بود وانمود كردم از هیچی خبر ندارم .بعد از یه سكوت كوتاه گفت :یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟ دل تو دلم نبود الان میخواد چی بگه اما میدونستم به عكس های سكسی ربط داره گفتم :نه بگو. گفت :من خیلی دوست دارم یكی منو بغل كنه .هول شده بودم خنده موزیانه ای كردم گفتم :فقط بغل ، خندید و گفت لوس نشو میخوام ببینم زن و شوهر ها چطوری همدیگه رو بغل می كنند كیرم دوباره داشت شق می كرد .گفتم اینجا كه نمیشه بریم رو كاناپه .دستش رو گرفتم بردم رو كاناپه دراز كشید و چشماش رو بست من هم آروم روش خوابیدم روش طوری كه كیرم روی كسش بود .دستمو بردم زیر بغلش و گفتم خوبه .گفت آره خوشم میاد یواش گفتم حالا میزاری لبت رو بخورم . گفت داری پر رو میشی ها .صورتم رو به صورتش نزدیك كردم تا ازش لب بگیرم سرش رو اینور واونور میكرد و نمیذاشت و گفت خوشم نمیاد آرمان گفتم :سمیرا یادته كوچیك بودیم چه كارایی میكردیم گفت خوب كه چی ؟ گفتم بزار یه بار امتحان كنیم اگه خوشت اومد كه هیچی اما اگه بدت اومد بیخیال میشم . قبول كرد لبم رو گذاشتم رو لبش و داشتم بوسش می كردم چشماشو رو هم میفشرد و میخندید انگار خوشش اومده بود بعد از یه لب حسابی حشریش كرده بودم چون محكم بغلم كرده بود و منو به خودش فشار می داد دستم رو بردم روسینه هاش و آروم میمالیدم اون هم چشماشو بسته بود و لبش رو گاز میگرفت دگمه های مانتوش رو آروم یكی یكی باز میكردم دستاشو لای موهای كرد و نوازششون میكرد. گفت با تینا هم از این كارا كردی .گفتم آره اما تو از اون خوشگل تری .خوشش اومده بود و هیچ عكس العملی نشون نمی داد .تیشرتش گل گلیش رو زدم كنار و سینه های خوشكلش رو از زیر سوتین كوچیكش در آوردم .واقعا هم از سینه های تینا خوشگل تر بود .تو هیجانی بودم كه نگو مثل وحشی ها افتادم به جونش گفت وحشی نشو وایسا سوتین رو بازش كنم سینه هاش از برفم سفیدتر بود. چشماش رو بسته بود و سرم رو به سمت سینش فشار میداد با دستام زیپ شلوارش رو باز كردم و با كمك خودش شلوارش رو كشیدم پایین پاهای گوشتیش داشت مستم میكرد از رو شرتش یه ماچ به كسش زدم دیدم داره میخنده كشیدمش پایین سریع دستشو گذاشت رو كسش تا من نبینم .گفتم :سمیرا از این حرفا نداشتیما گفت آخه من دخترم .گفتم میدونم نمیخوام دختریتو كه ازت بگیرم با خنده گفت تو غلط میكنی .دستش رو بردم كنار .كسش رو كه دیدم داشتم دیوانه میشدم آخه برعكس تینا یه ذره مو هم نداشت . یه لیس سرتاپایی ازش گرفتم تی شرت و شلوارم رو در آوردم گفتم شرتم رو در بیار اولش روش نشد ولی بعد كشیدش پایینو كیرم مثل فنر پرید بیرون به كیرم نگاهی كرد و گفت چقدر باحاله میذاری بهش دست بزنم. انگار تا بحال كیر تو دستش نگرفته بود گفتم آره مال خودته . رو كاناپه نشست وكیرم رو گرفت اول نوازشش كرد خوشش می اومد بعدش كرد تو دهنش و شروع كرد به عقب و جلو رفتن تو یه لحظه از خود بی خود شدم با سینه هاش ور میرفتم .حسابی داشت میخورد و منم داشتم حال میكردم چند لحظه بعد رو كاناپه خوابوندمش و كیرم رو به كسش مالیدم و دستام سینه های نرمش بود .زیاد بهم حال نمیداد.یه بوس به لباش دادم گفتم جون آرمان میذاری از عقب بكنمت ؟.كمی مكث كرد و گفت درد داره ؟ گفتم زیاد نه چون كرم میزنم دردش خیلی كم میشه.تازه به تو هم خیلی حال میده . با من و من قبول كرد . منم از تو كشوی میز كامپیوتر یه كرم در آوردم برگردوندمش. وایییییی چه كونی سفید برفی هم همچین كونی نداشت آكبند آكبند یه بالش زیر شكمش كذاشتم كرم رو هم به كیرم هم به سوراخ كونش مالیدم .كیرم رو لای پاش بالا و پایین میكردم .با دستام لای كونش رو باز كردم .كیرم رو گذاشتم دم سوراخش و آرو م آروم سرش رو كردم تو سوراخش

-آخ آرمان بسه دردم میاد بیارش بیرون آخ …

- چیزی نیست شل كن الان خوب میشه

معلوم بود كه داره درد میكشه با همون حال نصف كیرم رو بسختی تو كونش جا دادم ود شروع كردم به عقب جلو كردن كم كم آروم شد و گفت :خوبه… داره حال میده بكن توش .منم دستم رو بردم روی سینه هاش و هی تلمبه میزدم دردش كم شده بود صورتش رو نمی دیدم اونم حرفی نمیزد فقط نفس نفس میزد و ناله لذت میكرد فشار تلمبه زدنم بیشتر رو بیشتر شد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و همه آبم رو تو سوراخش خالی كردم و روش خوابیدم . گفت:چی كار كردی یه جوری شدم گفتم هیچی آبمو خالی كردم تو كونت تاحالا اینقدر لذت نبرده بودم عزیز خیلی دوست دارم .از روش كه بلند شدم كمی با كونش ور رفت و گفت:فكر نمیكردم اولش اینقدر درد داشته باشه ولی خیلی با حال بود.بعدش دوتایی رفتیم زیر دوش حموم من اونو شستم اونم منو كیرم كم كم داشت بلند می شد سمیرا هم تماشاش میكرد و لبخند میزد نشست و دوباره كیرم رو كرد تو دهنش و شروع به خوردن كرد . گفتم مزه چی میده گفت مزه نمیده خوشم میاد .كف حموم رو به آسمون دراز افتادم و اون هم داشت كیرم رو میخورد .مست لذت بودم هیچ حركتی نمیكردم بعد از جند لحظه آبم با فشار ریخت تو دهنش. مورمورش شد همش رو ریخت بیرون خودمون رو خشك كردیم . و لباسامون رو پوشیدیم .تازه یادم افتاد كه چایی گذاشته بودم رفتم دو تا چایی خوش رنگ ریختم گفتم حالا یه چایی می چسبه .دیگه كم كم ممكن بود سر وكله یكی پیدا بشه .سمیرا یكمی خودش رو آرایش كرد . خداحافظی كردیم و بخونش رفت. از اون روز تا حالا دیگه موقیتی اونطوری برام پیش نیومده اون هم هر وقت منو میبینه یاد اون روز می افته و زیر لب میخنده می افتیم .

111111111111111

1111111







غ
چ











ه
ه

داستان سكس من و خواهر زنم

ميخوام داستان سكس با خواهر زنم رو كه خيلي جالبه براتون تعريف كنم . اميدوارم اعضاي محترم لطف كرده و نظرشون رو در مورد قلم من و اين رابطه بنويسند.خوشحال ميشم
يه روز سرد زمستاني بود.ميدونيد كه هواي تهران تو اين فصل روزهاتقريبانيمه سرد اما عصرهاوشب استخون سوزه ومعمولا بساط پتو ولحاف توي اين فصل رونق زيادي داره واتفاقات زيادي هم زيرا اون رخ ميده .من هم تو خونه نشسته بودم وداشتم يه فيلم نيمه سكس نگاه ميكردم .ساعت 7 عصربود وهمسرم هم خونه نبود ورفته بود خريد. ما تقريبا يك سالي ميشه كه در تهران زندگي مي كنيم .قبلا تو تبريز بوديم ولي بخاطر بالا بودن قيمت مسكن و مشكل كاري من اومديم تهران تا هم بتونيم آب وهوايي عوض كنيم وهم از دست مشكلات كاري ام در تبريز يه نفس راحت بكشيم . خلاصه تو اين يك سال هم هيچكدوم از فاميل خونمون نيومده بودند. همسر من خيلي به خانواده اش وابسته است .دوتاخواهر ويك برادر ديگه هم داره كه خيلي با هم رفت وآمد ميكنند اما تو اين مدت به خاطر باز شدن مدرسه و سردي هوا نتونسته بودند به تهران بيايند.در بين خواهر زنهام ؛ اون بزرگه زيا د ميونش با من خوب نيست وخيلي همديگرو تحويل نمي گيريم و زياد هم با هم رفت وامد نداريم چون خشك مقدسه و به اصطلاح مومن .اما اون آخري كه اسمش مستانه است با من خيلي رابطه اش خوبه .منو دوست داره وخيلي به من احترام ميذاره . در ضمن زيباست وخوش اندام و اكثر مواقع هم با لباسهاي تنگ وكوتاه جلوي من ميگرده وخيلي جلوي من راحته .البته اون 2 ساله كه ازدواج كرده با پسر داييش سعيد. ولي هنوز بچه نداره ولي اونطور كه من فهميدم اونقدرها با شوهرش عاشق معشوق نبودن وبيشتر به خاط موقعيت پولي وشغل اون باهاش ازدواج كرده.البته سعيد شوهرش هم بچه بدي نيست و زياد از اون تعصبات خشك مقدسي نداره وبه پوشش زنش گير نميده . اينم بگم كه من ومستانه خيلي با هم راحتيم و راحت از سكس حرف ميزنيم .البته بعنوان مشاوره وراهنمايي چون اون خيلي به سكس علاقه داره ومن هم راحت وباز دراين موردبراش حرف ميزنم و ازاين نظر خيلي با هم صميمي هستيم . از شما چه پنهون چندين بار هم خودمونو به هم ماليديم مثلا موقعي كه در آشپزخانه بود و يه شلوار استرج تنگ ويه ميني تاپ كوتاه پوشيده بودطوري كه سينه هاي خوش تراش وبرجسته اش كاملا مشخص بودوبراحتي ميشد نوك سينه هاشو ديد بدون اينكه به روي هم بياريم من از پشتش رد شدم وموقع رد شدن اينطور وانمود كردم كه جا تنگه وپايين تنه ام رو نرم و آروم به با سنش ماليدم و دستانم رو به زير بغلش بردم وبه نوك سينه هاش رسوندم واين صحنه شايد 5 ثانيه طول نكشيد مستانه هم كاملا باسنش را به عقب آورد تا تماس از پايين كامل شود.اين3 ثانيه يه دنيا برايم لذت داشت وديوانه ام كرد ولي اصلا به روي هم نياورديم.يه بار هم كه تو خونمون خوابيده بود وهمسرم هم در آشپزخانه بود .آروم لبم رو روي لباش گذاشتم وفوري يه بوسه ازلبهاي داغش گرفتم.بهرحال اون روز نشسته بودم كه ناگهان تلفن زنگ زد وگوشي روبرداشتم ديدم مستانه ست. خيلي خوشحال شدم و احوالپرسي گرمي با هم كرديم .مستانه گفت كه ميخواد با شوهرش روز چهارشنبه عصر بيان تهران حدود 12 شب ميرسن خونمون وتا شنبه عصر هم ميمونند. اونقدر از شنيدن اين خبر خوشحال شدم كه ميخواستم بال در بياورم.بالاخره مستانه رو ميديدم و ميتونستم چند روزي رو 4 نفري باهم باشيم . اينو هم بگم كه من با زنم اصلا مشكل ندارم و رابطه مون هم خوبه و من وخواهرزنم بيشتر بعنوان دوست با هم رابطه داريم تا اينكه رابطمون داماد خواهر زني باشه واصلا بحث عاشق ومعشوقي دربين نيست .البته همسر من هم اصلا به اين گونه مسايل حساس نيست ومعتقده كه حساسيت در اينگونه موارد مرد رو بيشتر وسوسه ميكنه و به انحراف ميكشونه .من از اين نظر واقعا از همسرم تشكر ميكنم كه به اينگونه مسايل اهميت ميده و هوامو داره
امروز دوشنبه بود و من تا روز چهارشنبه لحظه شماري ميكردم . اميدوار بودم تو اين چند روزي كه اونها ميان اينجا موقعيتي پيش بياد كه بتونم با مستانه تنها باشم و با هم حرفهاي سكسي بزنيم .البته همانطور كه گفتم نه بطور مستقيم بلكه به صورت تبادل نظر- داستان واينكه شوهرش چه مدلي با اون حال ميكنه واز اين دست حرفها.در ضمن ميتونستم عكسهاي سكسي هم كه در كامپيوتر دارم رو بهش نشون بدم.خلاصه چهارشنبه شد و ساعت 30/11 شب بود كه زنگ خانه به صدا درآمد و من در حاليكه سعي ميكردم هيجان ام رو پنهان كنم در را برويشان باز كردم . مستانه خيلي اندامش درشت تر و زيباتر شده بود وآرايش نسبتا غليظي هم كرده بود.ويك مانتوي تنگ و كوتاه هم پوشيده بود . شوهرش سعيد هم كلي تيپ زده بود. خلاصه احوالپرسي گرمي كرديم ومن آنها را به سمت اتاق راهنمايي كردم . دو تا خواهر وقتي هم ديگرو ديدند كلي با هم احوالپرسي كردند و خوشحال شدند.من هم با خوشحالي آنها را به هال وپذيرايي راهنمايي كردم وكنار هم روي مبل نشستيم . مستانه رفت تو اتاق ديگه كه لباس عوض كنه وهمسر من سميرا نيز از قبل يه لباس راحت وتقريبا نيمه باز پوشيده بود بطوري كه قسمت زيادي از سينه هاش براحتي از كنا ر زيربغلش معلوم بود و شلوار تنگي كه تمام اعضاي پايين تنه اش را مشخص ميكرد.من منتظر بودم ببينم كه مستانه با چه پوششي جلوي من مياد و كنار سعيد مشغول چاق سلامتي بودم .وقتي مستانه وارد اتاق پذيرايي شد من از شدت هيجان قلبم شروع به تپيدن كرد . اون يه تاپ دو بنده كه فقط روي قسمت باريكي از سينه هاشو پوشونده بود به تن داشت ويه شلوار استرج كوتاه از اون مدلهايي كه فاق كوتاه دارند وكمي از خط باسن بيرون از شلوار ميماند و جنس مخمل نرم دارند ؛ پوشيده بود.موهاشو هم يه رنگ شرابي قشنگ زده بود وروي لبهاشم قشنگترين رنگ قرمز رژي كه تا اون روز نديده بودم زده بود. بنظر من اون تي شرت دوبنده به يه ميني سوتين بيشتر شباهت داشت تا به يك تاپ و اونقدر هم باريك رويپستونهاي مستانه رو پوشونده بود كه هر چند باري كه مستانه رو كاناپه تكون ميخورد حين صحبت كردن؛ ليز مي خورد وپايين مي امد وتا سر نوك پستونش ولو ميشد . سعيد شوهرش هم بي خيال نشسته بود وداشت ماهواره نگاه ميكرد واصلا حواسش به مستانه نبود.اينم بگم كه سعيد علاقه زيادي به ماهواره وفيلم داره واگه بشينه پاش به اين راحتي ها ول كن نيست .من لحظه اي از ديد زدن به سر وسينه وخط باسن مستانه كه از شلوارش بيرون زده بود غافل نبودم و مستانه هم كاملا متوجه شده بود ودر حين اينكه خواهرش به آشپزخانه براي انجام كار ميرفت خيلي راحتتر خودشو ولو ميكرد وميني سوتينش رو كه پايين آمده بود به حال خودش گذاشته بود.وگاهي مخصوصا آروم با دستاش روي سينه هاشو نوازش ميكردو با دست به رانهايش ميكشيد وبا اينكار بيشتر مرا به وسوسه مي انداخت . بعد از صرف شام در ساعت 30/12 شب دور هم روي فرش جمع شديم ومشغول صحبت وخوردن چاي وتنقلات شديم همسرم سميرا نيز حالا راحتتر بود بخصوص كه ميديد خواهرش مستانه خيلي سكسي جلوي من ميگرده اون هم سعي ميكرد كه با سعيد راحتتر باشه واز نشون دادن اعضاي بدنش هيچ ابايي نداشت .بخصوص وقتي كه دست سعيد رو گرفت وشروع كرد با انگشتاش ور رفتن بعنوان شوخي وخيلي با سعيد ورميرفت . ساعت حالا 2 نيمه شب بود و چشمهاي همگي خمار خواب . سعيد جلوي ماهواره خوابش برد .مستانه وسميرا هم مشغول صحبت بودند.سميرا هم از چشماش معلوم بود كه خمار خوابه
كمي بعد اونم همونجايي كه دراز كشيده بود كنار سعيد خوابش برد . حالا من مونده بودم ومستانه كه حالا صورتهامون كاملا به نزديك بود وصداي بهم خوردن لبهاي هم رو موقع صحبت كردن ميشنيديم .البته حالا ما آروم تر با هم حرف ميزديم تا مزاحم خواب سعيد وسميرا نشيم .من هم مثل سعيد يه شلوارك تنگ وكوتاه پام بودكه برجستگي كيرم رو كاملا نشون ميداد بنابراين طوري روبروي مستانه دراز كشيدم كه اون بتونه برجستگي كيرم رو از رو شلوارك ببينه و اونم درست همانطوري كه من ميخواستم روبروي من دراز كشيدبا فاصله خيلي كم وفكر ميكنم كه متوجه قضيه هم شده بود.البته من هم گاهي اوقات دستم رو روي شلواركم ميماليدم تا مثلا برجستگي كيرم رو بخوابونم ولي مخصوصا طوري اونو تنظيم ميكردم تا برجستگي بيشتر معلوم بشه .خلاصه از مسايل مختلف با هم صحبت كرديم وبعد ديدم كه چشمهاي مستانه داره خمار خواب ميشه بنابريناونوبه اتاق خواب راهنمايي كردم ودستش رو گرفتم واونم دستمو خيلي با احساس فشار داد وبا هم بسوي تخت رفتيم .به مستانه گفتم كه لباس راحت براي خواب داره گفت آره ومن از اتاق بيرون رفتم تا مستانه لباسشو عوض كنه.مستانه هم در اتاق رو نبست ومن ازكناردرب براحتي او را ميديدم.ازديدن اين صحنهداشت قلبم از شدت ضربان از جا كنده ميشد.مستانه آروم ميني سوتينش! رو در آورد و بعد هم شلوارشو در آورد وبا يك شورت سكسي ايستاد وحدس زدم ميدونست كه من دارم يواشكي ديدش ميزنم. از ديدن سينه هاي خوش تراش وبرجسته مستانه و اون رانهاي خوش تراش و ناف شكم وكون زيبا و سبزه اش داشتم ديوانه ميشدم . من سرم را بيشتر بداخل اتاق بردم طوري كه مستانه اگر سرش را مي چرخاند؛راحت مرا ميديد ومندر آن لحظه طوري ديوانه شده بودم كه اصلا متوجه حركاتم نبودم و كيرم شق شق شده بود .مستانه كمي جلوي آينه با سينه و بدنش ور رفت و خوب آنها را مالش داد.بعد خيلي سكسي وآرام شورتش را درآورد وبا انگشت شروع كرد به نوازش چوچوله كوسش وخيسي انگشتش نشان ميداد كه كوسش حسابي خيس وتره و بدجوري حشري شده .حالا ديگه ميدونستم كه مستانه متوجه شده كه من دارم از پشت نگاهش ميكنم ولي خودشو به اون راه زده تا منو حشري كنه با اين حركاتش .من ديگه طاقت نياوردم .شلوارك و پيرهنم را درآوردم ولخت لخت كنار در اتاق ايستادم وشروع كردم به ماليدن كير شق شده ام .كيرم قرمز قرمز شده بود وصداي نفسهام از شدت هيجان بلند شده بود . در همين احوال مستانه كه لخت لخت تو اتاق ايستاده بود و داشت اندام خوش تركيب وشهواني ومتناسب خودشو مي ماليد به عقب نگاه كرد و چشمش به بدن لخت من كه كنار در داشتم كيرم رو با دست مي ماليدم افتاد.در جا خشكش زد ومبهوت ماند .حسابي جا خورده بود و لبهاي سرخش بي حركت ونيمه باز مانده بود .فقط اينو بهتون بگم كه در لحظه آروم به طرف هم حركت كرديم وچشم تو چشم شديم ودر يك لحظه لبهاي گرم وداغ و شهوتي مستانه رو رو لبهام احساس كردم
دنيا داشت دور سرم مي چرخيد وتو اون لحظه هيچ آرزويي نداشتم الا اينكه لب وزبان مستانه از دهان من بيرون نياد. طوري همديگرو بغل كرده بوديم كه فكر ميكنم هيچ احدي نمي تونست اون لحظه بدنهاي لخت وگرم ما رو ازهم جداكنه وكاملا درهم گره خورده بوديم.من همزمان سينه هاي مستانه رو كاملا به بدن خودم چسبانده بودم وگرمي وشقي نوك سينه هاشو كاملا رو سينه ام حس ميكردم.دستامو هم بدور كون مستانه حلقه كرده بودم و محكم لمبرهايش را مي ماليدم .وگاهي از همونجا با نوك انگشتم سوراخ داغ وتنگ كونش را نوازش ميكردم.حدودايكربع فقط همينطوري بدنهامون به هم قفل شده بود وداشتيم زبون ولب هم رومي خورديم .بعضي مواقع احساس كردم مستانه داره زبونمو از جا مي كنه وطوري آب دهان لزج خود را وارد دهانم ميكرد كه نمي تونستم نفس بكشم .من هم آب دهانش را بهمراه زبون داغ وشيرينش مي مكيدم وشهد شيرين لبانش حرارت لبانم را دو چندان مي كرد.فكر ميكنم حدود 10 دقيقه ديگر به همين منوال سپري شد كه كمي بدنهايمان را از هم سوا كرديم ودر نگاه هم خيره شديم.مستانه عاشقانه وبا حرارت نگاهم ميكردومن هم در چشمان مستش خيره شدم وشروع به نوازش موهايش كردم ونوك انگشتانم را بروي گردنشكشيدم و آرام آرام به سمت سينه اش حركت دادم و به روي سينه اش رساندم وبعد ازروي سينه هاي زيبا وشهوتي اش با نوازشي آرام به سمت نافش بردم . انگشتم را با آب دهانم خيس كردم وبعد شروع به نوازش نافش كردم وشكم نرم وصافش را با خيسي انگشتم نوازش كردم .مستانه؛ مست مست از شهوت ناله نازي كرد ومجددا پشت سرم را با دستش گرفت وبا شهوت بيشتري مجدد زبان ولبش را توي دهانم فرستاد ومحكم شروع به مكيدن كرد. من هم همزمان شروع به نوازش رانهاي گرم و ترد مستانه كردم اما مثل اينكه لبهاي تشنه ما سير بشو نبود و هر دوي ما ديوانه عشقبازي هم شده بوديم .ذره ذره بدن همديگرو مي ليسيديم و دور دهانمان خيس خيس بود.موهاي سياهش عطر دلنشيني داشت و من مرتب بيني ام را بداخل موهايش ميبردم وزبانم را داخل گوشش ميكردم ولاله گوشش را با نوك زبانم نوازش ميكردم .مستانه هم دستاش بيكار نبود وپشتم را با نوك انگشتانش نوازش ميكرد وگاهي هم محكم مي فشرد وكيرم را كه حالا كلفت كلفت شده بود توي دستش ميگرفت ومي ماليد.بعد آرام در حالي كه نوك زبانم روي نوك پستانهاي مستانه مي لغزيد وآنها را خيس ميكرد مستانه را در بغلم گرفتم و به سمت تخت بردم ودرازكش خواباندم .و كمي خيره به بدن لخت قشنگش نگاه كردم .باورم نمي شد من ومستانه لخت روي هم ديگه هستيم وتمامي لختي بدن وپستانهايش به بدن من چسبيده .حتي يه لحظه فكر به اين مسئله هم مرا از خود بيخود ميكردو به همين خاطر در همون حالتي كه من روي بدن مستانه درازكش بودم به چشمان سياه وقشنگش خيره شدم لبم را به صورتش نزديك كردم و با احساس هر چه تمامتر گفتم مستانه جان دوستت دارم؛ دوست دارم بهت بگم كه عاشقتم؛ عزيز قشنگم و مستانه هم با صداي ناز وعاشقانه اش كه با شهوت همراه بود جواب داد منم عاشقتم دوستت دارم مي خوام امشب عاشقت باشم .منم جواب دادم : خواهر زن زيباي من؛ من براي لبات ميميرم . دوستت دارم ؛ واسه ليسيدن ذره ذره بدنت ميميرم مستانه جانم ..شايد حدود يكربعي مرتب بهم حرفهاي عاشقانه ميزديم واز گفتن اين حرفها درلذت غرق ميشديم ولي انگار آتش اين عشقبازي خاموش شدني نبود.بعد از حرفهاي عاشقانه ازروي مستانه بلند شدم ونيم خيز كنارش نشستم .مي خواستم اين بدن لخت و اندام زيبا را بيشتر نگاه كنم ومستانه هم تو همون حالت با انگشتش داشت چوچوله كوسش رو مي ماليد .نگاهي به لبهاي قرمز وزيباي مستانه كردم هنوز كمي از روژهاي روي لبش مانده بود پس دست بكارشدم ودوباره روي صورت مستانه خم شدم اما قبل از اينكه لبانم به لبانش برسد خود مستانه پيش دستي كرد و با ولع تمام تمام لب وزبان را وارد دهانش كرد وشروع كرد به مكيدن آنچنان كه كاملا دهانم در دهانش قفل شده بود وداشتم خفه ميشدم .بعد از اينكه تمام قسمتهاي لب مستانه رو مكيدم آروم زبانم را روي بدنش به حركت درآوردم .از زير گردن مستانه شروع كردم وبه طرف پستانهايش رفتم وخيلي نرم شروع كردم به خوردن آنها.سينه هاي مستانه سفت ونوك آنها برجسته شده بود وبا هر مكيدن من از سرسينه هايش ناله شهوت آميزي از گلوي او خارج ميشد وتمام بدنش به حركت آمده بود واز لذت به خود مي پيچيد.هرچقدر بيشترسينه هايش را مي خوردم كمتر سير ميشدم خود مستانه هم گاهي با دست سينه اش را جمع مي كرد وبزور مي چپوند توي دهانم تا بمكم.وچنان با شهوت اينكارو ميكرد كه من فكم خسته شد و براي خوردن سينه هاي مستانه كم آوردم . بعد از اينكار همونطور آروم زبانم را به طرف ناف وشكمش رساندم وكمي هم موهاي ظريف بالاي كوسش رو با آب دهانم خيس كردم وبا لبهام آروم كشيدمشون .خدايا اين ديگه چه لذتي بود . بعدش نوك خيس زبانم را توي سوراخ نافش فرو كردم وكمي توي آن چرخاندم تا مستانه ناله اش بلندتر و حركات شهواني بدنش بيشتر بشه .مي خواستم طعم ذره ذره بدن لخت مستانه رو با زبونم بچشم و مستي ام را دو چندان كنم .مشغول ليسيدن شكم وناف مستانه بودم كه ديدم مستانه داره نيم تنه منو به طرف صورتش نزديك ميكنه راحت ميشد حدس زد كه مستانه چي ميخواد براي همين به حالت 69 روي هم خوابيديم و فقط احساس كردم كه كيرم گرم و لزج شد.مستانه آنچنان با ولع كيرم را ساك ميزد كه كيرم قرمز قرمز شده بود وكلفتي اش دوچندان .احساس ميكردم كه كيرم تا ته حلقش تو ميره وبيرون مياد. آنچنان با ولع كيرم را ميخورد كه انگار دارد يك بستني خامه اي را مي بلعد.من هم مشغول خوردن ومكيدن انگشتان پاي مستانه شدم .از اينكار واقعا لذت ميبردم و دوست داشتم تمام انگشتان پاي مستانه رو يكجا با زبانم بمكم. مستانه هم بشدت از اينكار من خوشش آمده بودو ميگفت بخور بيشتر بخور انگشتامو و من هم محكمتر انگشتاي پاشو مك ميزدم .كمي بعد شهد شيرين كوس مستانه را داشتم مي چشيدم وآنچنان با اشتها چوچوله هاي قرمز و ورم كرده مستانه را مك ميزدم وميخوردم كه مستانه هم كه مشغول مكيدن كيرم بود بشدت ناله مي كرد ونمي تونست به ساك زدن ادامه بده .نوك بيني ام را هم گاهي وارد كوسش ميكردم تا كمي زبانم استراحت كنه وبعد دوباره تمامي كوس وچوچوله مستانه را با تمام وجود وارد دهانم ميكردم وآنچنان ساك مي زدم كه مستانه ناله ميكرد كه ديوونم كردي عزيزم تموم كردي كوسمو. از طرفي اين كار باعث ميشد كه مستانه با شدت بيشتري ساك بزند وحتي يكبار هم احساس كردم كيرم وارد حلقش شد و ناله اي از شدت لذت سردادم .حدود نيم ساعتي به همين وضعيت 69 گذشت ومن همزمان كه كوس مستانه را مي خوردم و گلويم رابا آب شيرين وداغ كوسش تازه وتر مي كردم؛ دستانم هم بيكار نبود وهمزمان پستونهاي مستانه رو مي چلوند وخود مستانه هم گاهي كيرم را لاي سينه هايش ميگذاشت و عقب جلو ميكرد و ناله ميزد.حالا ديگه نوبت اون لحظه رويايي و فراموش نشدني رسيده بود .هر دو ديوانه ومست از بدن هم آماده بوديم تا خودمان را در هم گره بزنيم و به اوج ونهايت اين لذت وصف نشدني برسيم.مستانه روي تخت دراز كشيد و من هم يك عدد كاندوم روي كيرم سوار كردم و بعد خيلي آروم كيرم را وارد كوس داغ وخيس وتنگ مستانه كردم و مستانه يك آه ناز كشيد وگفت جون عزيزم بكن كوس تنگمو جرش بده ومن هم با شدت بيشتري كيرم را داخل كوسش عقب وجلو ميكردم ودر همون حال خودمو روي بدن مستانه انداختم و لبم را روي لب هم گذاشتيم و مشغول شديم .اگر بگويم كه تو اين لحظات ما توي يه دنياي ديگه بوديم وانگار رويا ميديدم دروغ نگفته ام؛ كوس تنگ ووقرمز مستانه بدجوري داشت به كيرم حال ميداد. پستوناي مستانه ديگه سفت ومحكم شده بود وتو دستام جا نمي شد.بعد از مدتي مستانه روي دو دست ودو پا خم شد ومن كيرم رو كردم تو كوسش وهمزمان انگشتمو خيس كردم وشروع كردم به نوازش سوراخ تنگ وواقعا زيباي كون مستانه وبا اينكار شدت شهوت او را دوبرابر ميكردم . خيلي هوس كرده بودم كه كيرم سوراخ تنگ وداغ كون مستانه رو هم مزه كنه ولي روم نمي شد كه اينكارو بكنم .دوست داشتم كه خود مستانه پيشنهاد بده . كمي كه يه انگشتي با كون مستانه ور رفتم اينكارو دو انگشتي شروع كردم وكمي داخل سوراخ كونش فرو بردم ومستانه هم معلوم بود كه خوشش آمده وكونش را بيشتر حركت ميداد تا انگشتم بيشتر توي كونش حركت كنه وبيشتر لذت ببره وكوسش هم ديگه حالا با كير من فيت شده بود وطوري كيرمو عقب جلو ميكردم تو كوسش كه با هر بار تكان كوسش بيشتر خيس ميشد ومعلوم بود كه فوق العاده از اين حركت نرم و متناسب كيرم لذت ميبره .من هم آبهايي را كه از كناره هاي كوسش بيرون ميريخت با انگشت جمع ميكردم و باز زبانم آنها را مي ليسيدم و مي خوردم . واي كه چه لذتي داشت اينكار.بعد از اين كار تصميم گرفتيم مدل حال كردن را عوض كنيم .من روكمر روي تخت خوابيدم ومستانه هم اون بدن نرم وزيباو گرمش را و بخصوص اون لمبرهاي ترد ولطيف كونش را روي بدنم گذاشت وكير كلفت و قرمزم رابا دستش گرفت وكمي با اون دهان خوشگل ولبهاي نازش تف ماليد و كيرمو با ولع داخل كوسش چپاند وشروع كرد با ناله وشهوت روي كيرم بالا وپايين رفتن و هر بار كه لمبرهاي كونش به كير وخايه هام ميخورد انگار كه يه نازبالش مخمل به تنم ماليده .بعد از اين روش مستانه از رو كيرم پياده شد ودوباره لب وزبانش را به كيرم نزديك كرد وايندفعه افتاد به جون خايه هام وتخمامو درسته وارد دهانش كرد وآنها را با آب گرم و لزج دهانش نوازش ميداد و راستش يه كم هم قلقلكم گرفته بود ولي مستانه كاملا با مهارت اينكارو ميكرد وحسابي تخمام وخايه هامو حال آورد. بعد صورتش را نزديك من كرد و خيسي دهانش را با زبانش وارد دهانم كرد و لبهايم را كاملا چلاند ومن هم همزمان مشغول مالش پستوناش شدم .بعد گفت عزيزم سوراخ تنگ كونمو با كيرت باز ميكني ؟كونم داره ازحرارت آتيش ميگيره .كونمو مي كني؟ خواهش ميكنم . من هم مثل نديد بديدها سريع گفتم چرا كه نه عزيزم بدجوري هم ميخوام اصلا اجازه ميدي سوراخ كونتو كامل ليس بزنم و زبونمو توش بكنم ؟ مستانه هم با ناله گفت آره خواهش ميكنم تور رو خدا اينكارو بكن دارم ميميرم .من بسرعت مستانه رو دمر كردم واول نوك بيني ام را به سوراخ كونش ماليدم ونوازش كردم وبعد زبانم را با فشار وارد سوراخ كونش كردم .اينم بگم كه سوراخ كون مستانه فوق العاده تميز بود و واقعا تحريك كننده والبته داغ داغ .وبراي همين من خيلي راحت شروع به ليسيدن كونش كردم .وقتي كاملا از ليسيدن سير شدم كاندوم را آماده كردم تا به كيرم بزنم اما مستانه كاندوم را ازم گرفت وگفت اينوبذار براي حال كردن از كوس. مي خوام سوراخ كونم تمام عضله هاي كيرتو لمس كنه. بعد با زبانش تمام كيرمو ليسيد وچهار دست وپا شد وگفت زود باش بده كيرتو ومن هم كير خيسم رو خيلي آروم وارد كونش كردم .اول نوك كيرمو فرستادم تو ولي چون سوراخش تنگ بود براحتي تو نمي رفت ولي من با آرامش واينكه ميدونستم براي كون كردن بايد نوك كير را ابتدا خيلي نرم تو فرستاد تا طرف دردي احساس نكنه ؛ با حوصله نوك كيرمو به دور سوراخ مستانه مي ماليدم تا هم لذت ببره وهم عضله هاي كونش بازتر بشه .كمي كه اينكارو كردم دوباره سر كيرمو گذاشتم رو سوراخ كون مستانه وآروم فشار دادم تو مستانه ناله آرومي كرد وگفت خوبه خيلي خوبه همينطور آروم بياتو ومن هم با احتياط بيشتر كيرم را فرو ميكردم وكمي صبر ميكردم تا جا بازتر بشه وهمزمان بادست ديگرم چوچوله هاي مستانه رو نوازش ميكردم تا اين دردآروم رو زياد حس نكنه . كيرم را كامل بيرون آوردم وبعد دوباره با تف خيسش كردم ودوباره آروم فرستادم تو واينبار براحتي داخل سوراخ كونش فرو رفت ومستانه با حرارت گفت مرسي عزيزم .خيلي داره حال ميده فداي اون كير كلفتت ؛ تا ته كيرتو بكن تو؛ كونمو پاره كن؛ به كونم حال بده و..من هم ابتدا يواش كيرمو عقب جلو ميكردم وبعد ديدم كه كونش بازتر شده با سرعت بيشتري اينكارو كردم وهمزمان لمبرهاي كون مستانه رو گرفته بودم و به بدنم ميزدم واونم بشدت داشت لذت ميبرد وناله ميزد بطوري كه ترسيدم نكنه صدامون از در بيرون بره و باعث بشه شوهر مستانه وسميرا بيدار شوند.ولي چون فاصله تا هال زياد بود ودرب راهم بسته بودم وميدونستم كه خواب اونهاهم سنگينه با خيال راحت به سكس مشغول بوديم .من نمي دونستم كه سكس با خواهر زن البته يه خواهرزن خوب و امروزي مثل مستانه ميتونه اينقدر لذت داشته باشه و هم اينكه آدم از نظر بهداشتي خيالش راحته وهم چشمش از دخترها وزنهاي ديگه سير ميشه . من كه واقعا داشتم از لذت ميمردم واون شب همش فكر ميكردم تو خواب ورويا هستم وباورم نمي شد كه دارم خواهر زن عزيزم مستانه را مي كنم به اين ميگن يه سكس لذت بخش كه جزو ساعات عمر آدم حساب نميشه چون فكر آزاده وغرق در لذت ودر ضمن ميدونستم كه همسرم سميرا نيز به اين مسئله حساسيت ندارهو من هم اگه يه روزي اونو هنگام سكس با مرد ديگري ببينم ناراحت نمي شم ومزاحم سكس اونا نخواهم شد چون عقيده دارم كه سكس ربطي به زندگي روزمره يه زن وشوهر نداره .سكس يه لذت زودگذره كه به انسان نشاط ميده وبعد تموم ميشه اگه قرار بشه سكس باعث از هم پاشيدن يه خانواده بش مطمئنم كه اون خانواده با هر چيز ديگري هم راحت ازهم ميپاشه وايناهمش بهونه است .سكس تموم ميشه وما هركدم بدنبال خانواده خود ميرويم وزندگي عادي خود را ادامه ميدهيم .البته هر دو طرف در سكس بايد چنين تفكري داشته باشند تا مسئله اي بوجود نياد وسكس رو بفهمند نه اينكه از اون وسيله اي براي سواستفاده درست كنند.من فكر ميكنم كه من وهمسرم وخواهر زن وباجناقم هم تقريبا تو همين سطح تفكر باشيم واهل تفكرات وسياست بازي آخوندها نيستسم ونمي گذاريم دامنه مزخزفات ومذهب نمايي هاي آنها به زندگي خصوصي ما رخنه كند ودر خانه خودمان ودر كنارهم حداقل اين محدوديتهاي واقعا احمقانه و مضحك را كنار زده ايم.خلاصه سرتونو دردنميارم واز منبر پايين ميام :بجرات ميتونم بگم از ساعت30/3 تا 15/4 دقيقه من داشتم مستانه رو ازكون ميكردم ولي مستانه سيربشو نبود و بدجوري كونش به كيرم قفل شده بود وكيرم داشت تو كون تنگ وداغ مستانه ذوب ميشد و بي حس شده بود و كم كم حس ميكردم كه آب كيرم ميخواد توكونش فوران بزنه و سيرابش كنه اما مي خواستم كه مستانه هم با من به ارگاسم برسه براي همين گفتم عزيزم سير نشدي ومستانه گفت دارم ميام عزيزم ولي آبتو نصفشو تو كونم خالي كن وبقيه ش رو هم بريز تو حلقم كه بدجوري تشنه مه و اين در حالي بود كه صداي نفسهاي مستانه لحظه به لحظه اوج مي گرفت و ديوونه ش ميكرد وكم كم داشت به ارگاسم ميرسيد من هم حركات كيرم را سريعتر كردم و كلفتي كيرم به حداكثر رسيده بود وتخمام پر اسپرم شده بود و طولي نكشيد كه صداي ناله من وجيغ شهواني مستانه بيانگرماجرا بود. طبق خواسته مستانه نيمي از آب كيرمو توي سوراخ كون مستانه خالي كردم وبعد سريع كيرموبيرون كشيدم ومستانه باحركتي ديوانه وار كيرمو چپوند توي دهانش وبا اشتهاي فراوان بقيه آب كيرمو ريخت تو دهن وحلقش وحتي سعي داشت با ميك زد بيشتر ته مونده اسپرمهاي توي كيرمو بمكه وبخوره كه اينكار اون نفس من را بند آورده بود.حتي با انگشت بعضي قطرات آبم رو كه روي صورتش ريخته بود جمع ميكرد و با اشتها بدهانش ميگذاشت وميخورد.خدايا باورم نمي شد كه اين سكس رو با مستانه داشته ام .همينطور كه در حال نفس زدن بوديم رو ي بدن هم افتاديم وبهم قفل شديم ومستانه زبانش را كه حالا مزه اسپرم به خود گرفته بود وارد دهانم كرد و مشغول شد. خيلي برايم لذت داشت تا مزه اسپرمو از دهن يه دختر زيبا ولطيف مثل مستانه بچشم و نميدونستم كه اينقدر لذت داره با اينكه در حالت معمولي از اينكار خوشم نمي آمد ولي در حال حاضر خيلي خوشم آمده بود وزبان آب كيري مستانه رو با ولع تمام مي مكيدم و اونم دور دهانم را با زبانش خيس ميكرد .همينطور كه بدنهامون به هم قفل شده بود مشغول عشقبازي شديم وقربون صدقه هم مي رفتيم .و لب گيري هاي فوق عاشقانه ميكرديم و خلاصه همه رقمه با هم حال كرديم. بعد از يكربع كه تو اين حالت بوديم به مستانه گفتم كه مايلي با هم به حمام برويم واو هم با خوشحالي قبول كرد توي اين اوضاع كير من هنوز نيمه راست بود وسير نشده بود ومستانه هم هنوز شهوت توي بدن وسينه هاش موج ميزد واين حمام ميتونست مجدداما رو دوباره احيا كنه . دست هم ديگرو گرفتيم وآروم درب اتاق رو باز كرديم ويوشكي اومديم بيرون اما در كمال تعجب ديديم توي هال اثري از سميرا وسعيد نيست . من ومستانه لبخندي از رضايت زديم و خوشحال از اينكه سميرا وسعيد هم با هم الان مشغول هستند توي يه اتاق ديگه وكاري به كار ما نخواهند داشتدرب حمام را باز كرديم وداخل شديم . من شير آب داغ را باز كردم و گرماي آب را تنظيم كردم وبعد از اينكار همزمان زير دوش همديگرو بغل كرديم و لبمون توي دهن همديگه رفت واي كه چه كيفي داشت زير دوش داغ بدن لخت يك دختر خوش اندام وزيبا رو بغل كني وقطرات آبگرم روي بدنتون جاري بشه وگرماي عشقتونو چند برابر كنه . نميدونم چطوري اون لحظات زير دوش رو توصيف كنم كه با چه لذتي بدنهاي داغ و خيس هم رو ميماليديم ودهان من توي دهان مستانه يك لحظه هم آروم نداشت .ساك زدن مستانه هم در حمام وزير دوش فوق العاده بي نظير بود طوري كه نفسم به شماره افتاد و كيرم را كه نيمه راست بود كاملا بيدار كرد وبه وسوسه انداخت . توهمون حال به مستانه گفتم اشكال نداره همينطور سرپا يي بدون كاندوم بكنم تو كوست تا كيرم ديواره ها ي كوست رو لمس كنه ومستانه هم گفت اشكال نداره ولي احتياط كن ومن هم يكدست مستانه رو بدور گردنم حلقه كردم بعنوان تكيه گاه ؛ وبعد با دست ديگر پاي مستانه رو دادم بالا وكيرم را به آرامي وارد كوس مستانه كردم وهمون طور در حالت سرپايي كيرم را تو كوسش عقب جلو ميكردم وتقريبا مستانه از بدن من آويزان بود.تو همون حال هم مشغول لب گيري از همديگه شديم .اينو بگم كه واقعا لب وزبون خوردن تو سكس به تمام مراحل سكس برتري داره ومن ديوانه اين كار هستم ودختري هم كه با عشق و با ميل به پسري لب بدهد هميشه جوان ميماند ويك تاثير عجيب روحي رواني ويك آرامش دروني به انسان دست ميدهد كه با هيچ چيز نميشود انرا عوض كرد ومن سعي ميكنم چه با همسرم سميرا وچه با مستانه كه الان با اون سكس دارم از لب گيري غافل نشم .بعد از 10 دقيقه كه اين مدلي كار كرديم واحساس كردم ممكنه مستانه خسته بشه پايش راپايين آوردم وكيرمو از توكوسش در آوردم تا كمي استراحت كنه ودراين لحظه ياد يه كار فانتزي كه هميشه دوست داشتم امتحانش كنم افتادم .سرمو به گوش مستانه نزديك كردم وگفتم مستانه جون دوست دارم بشاشي رو بدنم ومستانه هم فوي گفت منم همينطور خيلي دوست دارم اينكارو اما روم نميشد بهت بگم و خوشحالم كه خودت زودتر گفتي وبعد گفت اول تو بشا ش رو بدنم و به نيم خيز جلوي من نشست وسينه هاشو تو دستش گرفت ومن هم كيرم را روي سينه هاش نشونه گرفتم وبه آرامي روي سينه وبدنش شاشيدم و اونهم تمام بدنش را زير شاش من كامل شست وبعد من بدنم رابين دو پايش بردم بطوري كه كوس مستانه دقيقا بالاي گردنم قرار گرفت وبعد احساس كردم گردنم داره ميسوزه و شاش مستانه كه تقريبا با فشار هم بيرون آمد تمام بدنمو خيس كرد و باور نمي كردم اينكار اينقدر تاثير شهواني در سكس داشته باشد . مستانه تا قطره آخر شاششو رو بدنم خالي كرد وبه هردو دوباره زير دوش رفتيم و بدن همديگرو شستيم .من بدن مستانه را با يه شامپوبدن شستم ونوازش كردم وموهاي قشنگشو زير دوش به آرامي شانه زدم بطوريكه از پشت بدنمو به پشت مستانه چسبونده بودم وكيرم دقيقا افتاده بود توي درز كون مستانه وبعضي وقتها هم پستوناشو با دستام مي چلوندم بدن هردومون كفي بود وليز شده بود وبغل كردن توي اين حالت لطف ديگه اي داشت و روي همديگه سر ميخورديم . خلاصه بدن يكديگر را يه شستشوي كامل داديم و توي همون حمام همديگرو خشك كرديم ولخت اومديم بيرون .جلوي درب حمام روبروي هم ايستاديم و چشمامون در هم خيره شد .هر دو هنوز مست شهوت بوديم .ساعت 30/5 صبح بود و ما هنوزدلمون ميخواست تو بغل هم باشيم .ولي من به مستانه گفتم بريم ببينيم اون دو نفر چه كار ميكنندواوهم قبول كرد.يواشكي به طرف اتاق خواب دوم راه افتاديم و ديديم كه حدسمان درست بوده . لاي در را باز كرديم وبا هم مشغول تماشا شديم سعيد دوتا پاي سميرا رو بالا داده بود وخودش هم بين پاهاي او و رو بدنش افتاده بود و با مهارت خاصي داشت كيرشو تو كوس سميرا عقب جلو ميكرد وسوراخ كون سميرا كاملا از زير كير سعيد پيدا بود.من خوشحال شدم كه سميرا هم داره يه سكس جديد رو تجربه ميكنه وميتونه مثل من لذت ببره

داستان سکس من و خواهر زنم

میخوام داستان سکس با خواهر زنم رو که خیلی جالبه براتون تعریف کنم . امیدوارم اعضای محترم لطف کرده و نظرشون رو در مورد قلم من و این رابطه بنویسند.خوشحال میشم

یه روز سرد زمستانی بود.میدونید که هوای تهران تو این فصل روزهاتقریبانیمه سرد اما عصرهاوشب استخون سوزه ومعمولا بساط پتو ولحاف توی این فصل رونق زیادی داره واتفاقات زیادی هم زیرا اون رخ میده .
من هم تو خونه نشسته بودم وداشتم یه فیلم نیمه سکس نگاه میکردم .ساعت 7 عصربود وهمسرم هم خونه نبود ورفته بود خرید. ما تقریبا یک سالی میشه که در تهران زندگی می کنیم .قبلا تو تبریز بودیم ولی بخاطر بالا بودن قیمت مسکن و مشکل کاری من اومدیم تهران تا هم بتونیم آب وهوایی عوض کنیم وهم از دست مشکلات کاری ام در تبریز یه نفس راحت بکشیم . خلاصه تو این یک سال هم هیچکدوم از فامیل خونمون نیومده بودند. همسر من خیلی به خانواده اش وابسته است .دوتاخواهر ویک برادر دیگه هم داره که خیلی با هم رفت وآمد میکنند اما تو این مدت به خاطر باز شدن مدرسه و سردی هوا نتونسته بودند به تهران بیایند.
در بین خواهر زنهام ؛ اون بزرگه زیا د میونش با من خوب نیست وخیلی همدیگرو تحویل نمی گیریم و زیاد هم با هم رفت وامد نداریم چون خشک مقدسه و به اصطلاح مومن .اما اون آخری که اسمش مستانه است با من خیلی رابطه اش خوبه .منو دوست داره وخیلی به من احترام میذاره . در ضمن زیباست وخوش اندام و اکثر مواقع هم با لباسهای تنگ وکوتاه جلوی من میگرده وخیلی جلوی من راحته .البته اون 2 ساله که ازدواج کرده با پسر داییش سعید. ولی هنوز بچه نداره ولی اونطور که من فهمیدم اونقدرها با شوهرش عاشق معشوق نبودن وبیشتر به خاط موقعیت پولی وشغل اون باهاش ازدواج کرده.البته سعید شوهرش هم بچه بدی نیست و زیاد از اون تعصبات خشک مقدسی نداره وبه پوشش زنش گیر نمیده . اینم بگم که من ومستانه خیلی با هم راحتیم و راحت از سکس حرف میزنیم .البته بعنوان مشاوره وراهنمایی چون اون خیلی به سکس علاقه داره ومن هم راحت وباز دراین موردبراش حرف میزنم و ازاین نظر خیلی با هم صمیمی هستیم . از شما چه پنهون چندین بار هم خودمونو به هم مالیدیم مثلا موقعی که در آشپزخانه بود و یه شلوار استرج تنگ ویه مینی تاپ کوتاه پوشیده بودطوری که سینه های خوش تراش وبرجسته اش کاملا مشخص بودوبراحتی میشد نوک سینه هاشو دید بدون اینکه به روی هم بیاریم من از پشتش رد شدم وموقع رد شدن اینطور وانمود کردم که جا تنگه وپایین تنه ام رو نرم و آروم به با سنش مالیدم و دستانم رو به زیر بغلش بردم وبه نوک سینه هاش رسوندم واین صحنه شاید 5 ثانیه طول نکشید مستانه هم کاملا باسنش را به عقب آورد تا تماس از پایین کامل شود.این3 ثانیه یه دنیا برایم لذت داشت ودیوانه ام کرد ولی اصلا به روی هم نیاوردیم.
یه بار هم که تو خونمون خوابیده بود وهمسرم هم در آشپزخانه بود .آروم لبم رو روی لباش گذاشتم وفوری یه بوسه ازلبهای داغش گرفتم.
بهرحال اون روز نشسته بودم که ناگهان تلفن زنگ زد وگوشی روبرداشتم دیدم مستانه ست. خیلی خوشحال شدم و احوالپرسی گرمی با هم کردیم .مستانه گفت که میخواد با شوهرش روز چهارشنبه عصر بیان تهران حدود 12 شب میرسن خونمون وتا شنبه عصر هم میمونند. اونقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم که میخواستم بال در بیاورم.
بالاخره مستانه رو میدیدم و میتونستم چند روزی رو 4 نفری باهم باشیم . اینو هم بگم که من با زنم اصلا مشکل ندارم و رابطه مون هم خوبه و من وخواهرزنم بیشتر بعنوان دوست با هم رابطه داریم تا اینکه رابطمون داماد خواهر زنی باشه واصلا بحث عاشق ومعشوقی دربین نیست .البته همسر من هم اصلا به این گونه مسایل حساس نیست ومعتقده که حساسیت در اینگونه موارد مرد رو بیشتر وسوسه میکنه و به انحراف میکشونه .من از این نظر واقعا از همسرم تشکر میکنم که به اینگونه مسایل اهمیت میده و هوامو داره

امروز دوشنبه بود و من تا روز چهارشنبه لحظه شماری میکردم . امیدوار بودم تو این چند روزی که اونها میان اینجا موقعیتی پیش بیاد که بتونم با مستانه تنها باشم و با هم حرفهای سکسی بزنیم .البته همانطور که گفتم نه بطور مستقیم بلکه به صورت تبادل نظر- داستان واینکه شوهرش چه مدلی با اون حال میکنه واز این دست حرفها.در ضمن میتونستم عکسهای سکسی هم که در کامپیوتر دارم رو بهش نشون بدم.
خلاصه چهارشنبه شد و ساعت 30/11 شب بود که زنگ خانه به صدا درآمد و من در حالیکه سعی میکردم هیجان ام رو پنهان کنم در را برویشان باز کردم . مستانه خیلی اندامش درشت تر و زیباتر شده بود وآرایش نسبتا غلیظی هم کرده بود.ویک مانتوی تنگ و کوتاه هم پوشیده بود . شوهرش سعید هم کلی تیپ زده بود. خلاصه احوالپرسی گرمی کردیم ومن آنها را به سمت اتاق راهنمایی کردم . دو تا خواهر وقتی هم دیگرو دیدند کلی با هم احوالپرسی کردند و خوشحال شدند.من هم با خوشحالی آنها را به هال وپذیرایی راهنمایی کردم وکنار هم روی مبل نشستیم . مستانه رفت تو اتاق دیگه که لباس عوض کنه وهمسر من سمیرا نیز از قبل یه لباس راحت وتقریبا نیمه باز پوشیده بود بطوری که قسمت زیادی از سینه هاش براحتی از کنا ر زیربغلش معلوم بود و شلوار تنگی که تمام اعضای پایین تنه اش را مشخص میکرد.
من منتظر بودم ببینم که مستانه با چه پوششی جلوی من میاد و کنار سعید مشغول چاق سلامتی بودم .وقتی مستانه وارد اتاق پذیرایی شد من از شدت هیجان قلبم شروع به تپیدن کرد . اون یه تاپ دو بنده که فقط روی قسمت باریکی از سینه هاشو پوشونده بود به تن داشت ویه شلوار استرج کوتاه از اون مدلهایی که فاق کوتاه دارند وکمی از خط باسن بیرون از شلوار میماند و جنس مخمل نرم دارند ؛ پوشیده بود.موهاشو هم یه رنگ شرابی قشنگ زده بود وروی لبهاشم قشنگترین رنگ قرمز رژی که تا اون روز ندیده بودم زده بود. بنظر من اون تی شرت دوبنده به یه مینی سوتین بیشتر شباهت داشت تا به یک تاپ و اونقدر هم باریک روی
پستونهای مستانه رو پوشونده بود که هر چند باری که مستانه رو کاناپه تکون میخورد حین صحبت کردن؛ لیز می خورد وپایین می امد وتا سر نوک پستونش ولو میشد . سعید شوهرش هم بی خیال نشسته بود وداشت ماهواره نگاه میکرد واصلا حواسش به مستانه نبود.اینم بگم که سعید علاقه زیادی به ماهواره وفیلم داره واگه بشینه پاش به این راحتی ها ول کن نیست .من لحظه ای از دید زدن به سر وسینه وخط باسن مستانه که از شلوارش بیرون زده بود غافل نبودم و مستانه هم کاملا متوجه شده بود ودر حین اینکه خواهرش به آشپزخانه برای انجام کار میرفت خیلی راحتتر خودشو ولو میکرد ومینی سوتینش رو که پایین آمده بود به حال خودش گذاشته بود.وگاهی مخصوصا آروم با دستاش روی سینه هاشو نوازش میکردو با دست به رانهایش میکشید وبا اینکار بیشتر مرا به وسوسه می انداخت . بعد از صرف شام در ساعت 30/12 شب دور هم روی فرش جمع شدیم ومشغول صحبت وخوردن چای وتنقلات شدیم همسرم سمیرا نیز حالا راحتتر بود بخصوص که میدید خواهرش مستانه خیلی سکسی جلوی من میگرده اون هم سعی میکرد که با سعید راحتتر باشه واز نشون دادن اعضای بدنش هیچ ابایی نداشت .بخصوص وقتی که دست سعید رو گرفت وشروع کرد با انگشتاش ور رفتن بعنوان شوخی وخیلی با سعید ورمیرفت . ساعت حالا 2 نیمه شب بود و چشمهای همگی خمار خواب . سعید جلوی ماهواره خوابش برد .مستانه وسمیرا هم مشغول صحبت بودند.سمیرا هم از چشماش معلوم بود که خمار خوابه

کمی بعد اونم همونجایی که دراز کشیده بود کنار سعید خوابش برد . حالا من مونده بودم ومستانه که حالا صورتهامون کاملا به نزدیک بود وصدای بهم خوردن لبهای هم رو موقع صحبت کردن میشنیدیم .البته حالا ما آروم تر با هم حرف میزدیم تا مزاحم خواب سعید وسمیرا نشیم .من هم مثل سعید یه شلوارک تنگ وکوتاه پام بودکه برجستگی کیرم رو کاملا نشون میداد بنابراین طوری روبروی مستانه دراز کشیدم که اون بتونه برجستگی کیرم رو از رو شلوارک ببینه و اونم درست همانطوری که من میخواستم روبروی من دراز کشیدبا فاصله خیلی کم وفکر میکنم که متوجه قضیه هم شده بود.البته من هم گاهی اوقات دستم رو روی شلوارکم میمالیدم تا مثلا برجستگی کیرم رو بخوابونم ولی مخصوصا طوری اونو تنظیم میکردم تا برجستگی بیشتر معلوم بشه .
خلاصه از مسایل مختلف با هم صحبت کردیم وبعد دیدم که چشمهای مستانه داره خمار خواب میشه بنابرین
اونوبه اتاق خواب راهنمایی کردم ودستش رو گرفتم واونم دستمو خیلی با احساس فشار داد وبا هم بسوی تخت رفتیم .به مستانه گفتم که لباس راحت برای خواب داره گفت آره ومن از اتاق بیرون رفتم تا مستانه لباسشو عوض کنه.مستانه هم در اتاق رو نبست ومن ازکناردرب براحتی او را میدیدم.ازدیدن این صحنه
داشت قلبم از شدت ضربان از جا کنده میشد.مستانه آروم مینی سوتینش! رو در آورد و بعد هم شلوارشو در آورد وبا یک شورت سکسی ایستاد وحدس زدم میدونست که من دارم یواشکی دیدش میزنم. از دیدن سینه های خوش تراش وبرجسته مستانه و اون رانهای خوش تراش و ناف شکم وکون زیبا و سبزه اش داشتم دیوانه میشدم . من سرم را بیشتر بداخل اتاق بردم طوری که مستانه اگر سرش را می چرخاند؛راحت مرا میدید ومن
در آن لحظه طوری دیوانه شده بودم که اصلا متوجه حرکاتم نبودم و کیرم شق شق شده بود .مستانه کمی جلوی آینه با سینه و بدنش ور رفت و خوب آنها را مالش داد.بعد خیلی سکسی وآرام شورتش را درآورد وبا انگشت شروع کرد به نوازش چوچوله کوسش وخیسی انگشتش نشان میداد که کوسش حسابی خیس وتره و بدجوری حشری شده .حالا دیگه میدونستم که مستانه متوجه شده که من دارم از پشت نگاهش میکنم ولی خودشو به اون راه زده تا منو حشری کنه با این حرکاتش .من دیگه طاقت نیاوردم .شلوارک و پیرهنم را درآوردم ولخت لخت کنار در اتاق ایستادم وشروع کردم به مالیدن کیر شق شده ام .کیرم قرمز قرمز شده بود وصدای نفسهام از شدت هیجان بلند شده بود . در همین احوال مستانه که لخت لخت تو اتاق ایستاده بود و داشت اندام خوش ترکیب وشهوانی ومتناسب خودشو می مالید به عقب نگاه کرد و چشمش به بدن لخت من که کنار در داشتم کیرم رو با دست می مالیدم افتاد.در جا خشکش زد ومبهوت ماند .حسابی جا خورده بود و لبهای سرخش بی حرکت ونیمه باز مانده بود .فقط اینو بهتون بگم که در لحظه آروم به طرف هم حرکت کردیم وچشم تو چشم شدیم ودر یک لحظه لبهای گرم وداغ و شهوتی مستانه رو رو لبهام احساس کردم

دنیا داشت دور سرم می چرخید وتو اون لحظه هیچ آرزویی نداشتم الا اینکه لب وزبان مستانه از دهان من بیرون نیاد. طوری همدیگرو بغل کرده بودیم که فکر میکنم هیچ احدی نمی تونست اون لحظه بدنهای لخت وگرم ما رو ازهم جداکنه وکاملا درهم گره خورده بودیم.من همزمان سینه های مستانه رو کاملا به بدن خودم چسبانده بودم وگرمی وشقی نوک سینه هاشو کاملا رو سینه ام حس میکردم.دستامو هم بدور کون مستانه حلقه کرده بودم و محکم لمبرهایش را می مالیدم .وگاهی از همونجا با نوک انگشتم سوراخ داغ وتنگ کونش را نوازش میکردم.حدودایکربع فقط همینطوری بدنهامون به هم قفل شده بود وداشتیم زبون ولب هم رو
می خوردیم .بعضی مواقع احساس کردم مستانه داره زبونمو از جا می کنه وطوری آب دهان لزج خود را وارد دهانم میکرد که نمی تونستم نفس بکشم .من هم آب دهانش را بهمراه زبون داغ وشیرینش می مکیدم وشهد شیرین لبانش حرارت لبانم را دو چندان می کرد.فکر میکنم حدود 10 دقیقه دیگر به همین منوال سپری شد که کمی بدنهایمان را از هم سوا کردیم ودر نگاه هم خیره شدیم.مستانه عاشقانه وبا حرارت نگاهم میکردومن هم در چشمان مستش خیره شدم وشروع به نوازش موهایش کردم ونوک انگشتانم را بروی گردنش
کشیدم و آرام آرام به سمت سینه اش حرکت دادم و به روی سینه اش رساندم وبعد ازروی سینه های زیبا وشهوتی اش با نوازشی آرام به سمت نافش بردم . انگشتم را با آب دهانم خیس کردم وبعد شروع به نوازش نافش کردم وشکم نرم وصافش را با خیسی انگشتم نوازش کردم .مستانه؛ مست مست از شهوت ناله نازی کرد ومجددا پشت سرم را با دستش گرفت وبا شهوت بیشتری مجدد زبان ولبش را توی دهانم فرستاد ومحکم شروع به مکیدن کرد. من هم همزمان شروع به نوازش رانهای گرم و ترد مستانه کردم اما مثل اینکه لبهای تشنه ما سیر بشو نبود و هر دوی ما دیوانه عشقبازی هم شده بودیم .ذره ذره بدن همدیگرو می لیسیدیم و دور دهانمان خیس خیس بود.موهای سیاهش عطر دلنشینی داشت و من مرتب بینی ام را بداخل موهایش میبردم وزبانم را داخل گوشش میکردم ولاله گوشش را با نوک زبانم نوازش میکردم .مستانه هم دستاش بیکار نبود وپشتم را با نوک انگشتانش نوازش میکرد وگاهی هم محکم می فشرد وکیرم را که حالا کلفت کلفت شده بود توی دستش میگرفت ومی مالید.بعد آرام در حالی که نوک زبانم روی نوک پستانهای مستانه می لغزید وآنها را خیس میکرد مستانه را در بغلم گرفتم و به سمت تخت بردم ودرازکش خواباندم .و کمی خیره به بدن لخت قشنگش نگاه کردم .باورم نمی شد من ومستانه لخت روی هم دیگه هستیم وتمامی لختی بدن وپستانهایش به بدن من چسبیده .حتی یه لحظه فکر به این مسئله هم مرا از خود بیخود میکردو به همین خاطر در همون حالتی که من روی بدن مستانه درازکش بودم به چشمان سیاه وقشنگش خیره شدم لبم را به صورتش نزدیک کردم و با احساس هر چه تمامتر گفتم مستانه جان دوستت دارم؛ دوست دارم بهت بگم که عاشقتم؛ عزیز قشنگم و مستانه هم با صدای ناز وعاشقانه اش که با شهوت همراه بود جواب داد منم عاشقتم دوستت دارم می خوام امشب عاشقت باشم .منم جواب دادم : خواهر زن زیبای من؛ من برای لبات میمیرم . دوستت دارم ؛ واسه لیسیدن ذره ذره بدنت میمیرم مستانه جانم ..
شاید حدود یکربعی مرتب بهم حرفهای عاشقانه میزدیم واز گفتن این حرفها درلذت غرق میشدیم ولی انگار آتش این عشقبازی خاموش شدنی نبود.
بعد از حرفهای عاشقانه ازروی مستانه بلند شدم ونیم خیز کنارش نشستم .می خواستم این بدن لخت و اندام زیبا را بیشتر نگاه کنم ومستانه هم تو همون حالت با انگشتش داشت چوچوله کوسش رو می مالید .نگاهی به لبهای قرمز وزیبای مستانه کردم هنوز کمی از روژهای روی لبش مانده بود پس دست بکارشدم ودوباره روی صورت مستانه خم شدم اما قبل از اینکه لبانم به لبانش برسد خود مستانه پیش دستی کرد و با ولع تمام تمام لب وزبان را وارد دهانش کرد وشروع کرد به مکیدن آنچنان که کاملا دهانم در دهانش قفل شده بود وداشتم خفه میشدم .بعد از اینکه تمام قسمتهای لب مستانه رو مکیدم آروم زبانم را روی بدنش به حرکت درآوردم .از زیر گردن مستانه شروع کردم وبه طرف پستانهایش رفتم وخیلی نرم شروع کردم به خوردن آنها.سینه های مستانه سفت ونوک آنها برجسته شده بود وبا هر مکیدن من از سرسینه هایش ناله شهوت آمیزی از گلوی او خارج میشد وتمام بدنش به حرکت آمده بود واز لذت به خود می پیچید.هرچقدر بیشترسینه هایش را می خوردم کمتر سیر میشدم خود مستانه هم گاهی با دست سینه اش را جمع می کرد وبزور می چپوند توی دهانم تا بمکم.وچنان با شهوت اینکارو میکرد که من فکم خسته شد و برای خوردن سینه های مستانه کم آوردم . بعد از اینکار همونطور آروم زبانم را به طرف ناف وشکمش رساندم وکمی هم موهای ظریف بالای کوسش رو با آب دهانم خیس کردم وبا لبهام آروم کشیدمشون .خدایا این دیگه چه لذتی بود . بعدش نوک خیس زبانم را توی سوراخ نافش فرو کردم وکمی توی آن چرخاندم تا مستانه ناله اش بلندتر و حرکات شهوانی بدنش بیشتر بشه .می خواستم طعم ذره ذره بدن لخت مستانه رو با زبونم بچشم و مستی ام را دو چندان کنم .مشغول لیسیدن شکم وناف مستانه بودم که دیدم مستانه داره نیم تنه منو به طرف صورتش نزدیک میکنه راحت میشد حدس زد که مستانه چی میخواد برای همین به حالت 69 روی هم خوابیدیم و فقط احساس کردم که کیرم گرم و لزج شد.مستانه آنچنان با ولع کیرم را ساک میزد که کیرم قرمز قرمز شده بود وکلفتی اش دوچندان .احساس میکردم که کیرم تا ته حلقش تو میره وبیرون میاد. آنچنان با ولع کیرم را میخورد که انگار دارد یک بستنی خامه ای را می بلعد.من هم مشغول خوردن ومکیدن انگشتان پای مستانه شدم .از اینکار واقعا لذت میبردم و دوست داشتم تمام انگشتان پای مستانه رو یکجا با زبانم بمکم. مستانه هم بشدت از اینکار من خوشش آمده بودو میگفت بخور بیشتر بخور انگشتامو و من هم محکمتر انگشتای پاشو مک میزدم .کمی بعد شهد شیرین کوس مستانه را داشتم می چشیدم وآنچنان با اشتها چوچوله های قرمز و ورم کرده مستانه را مک میزدم ومیخوردم که مستانه هم که مشغول مکیدن کیرم بود بشدت ناله می کرد ونمی تونست به ساک زدن ادامه بده .نوک بینی ام را هم گاهی وارد کوسش میکردم تا کمی زبانم استراحت کنه وبعد دوباره تمامی کوس وچوچوله مستانه را با تمام وجود وارد دهانم میکردم وآنچنان ساک می زدم که مستانه ناله میکرد که دیوونم کردی عزیزم تموم کردی کوسمو. از طرفی این کار باعث میشد که مستانه با شدت بیشتری ساک بزند وحتی یکبار هم احساس کردم کیرم وارد حلقش شد و ناله ای از شدت لذت سردادم .حدود نیم ساعتی به همین وضعیت 69 گذشت ومن همزمان که کوس مستانه را می خوردم و گلویم رابا آب شیرین وداغ کوسش تازه وتر می کردم؛ دستانم هم بیکار نبود وهمزمان پستونهای مستانه رو می چلوند وخود مستانه هم گاهی کیرم را لای سینه هایش میگذاشت و عقب جلو میکرد و ناله میزد.
حالا دیگه نوبت اون لحظه رویایی و فراموش نشدنی رسیده بود .هر دو دیوانه ومست از بدن هم آماده بودیم تا خودمان را در هم گره بزنیم و به اوج ونهایت این لذت وصف نشدنی برسیم.
مستانه روی تخت دراز کشید و من هم یک عدد کاندوم روی کیرم سوار کردم و بعد خیلی آروم کیرم را وارد کوس داغ وخیس وتنگ مستانه کردم و مستانه یک آه ناز کشید وگفت جون عزیزم بکن کوس تنگمو جرش بده ومن هم با شدت بیشتری کیرم را داخل کوسش عقب وجلو میکردم ودر همون حال خودمو روی بدن مستانه انداختم و لبم را روی لب هم گذاشتیم و مشغول شدیم .اگر بگویم که تو این لحظات ما توی یه دنیای دیگه بودیم وانگار رویا میدیدم دروغ نگفته ام؛ کوس تنگ ووقرمز مستانه بدجوری داشت به کیرم حال میداد. پستونای مستانه دیگه سفت ومحکم شده بود وتو دستام جا نمی شد.بعد از مدتی مستانه روی دو دست ودو پا خم شد ومن کیرم رو کردم تو کوسش وهمزمان انگشتمو خیس کردم وشروع کردم به نوازش سوراخ تنگ وواقعا زیبای کون مستانه وبا اینکار شدت شهوت او را دوبرابر میکردم . خیلی هوس کرده بودم که کیرم سوراخ تنگ وداغ کون مستانه رو هم مزه کنه ولی روم نمی شد که اینکارو بکنم .دوست داشتم که خود مستانه پیشنهاد بده . کمی که یه انگشتی با کون مستانه ور رفتم اینکارو دو انگشتی شروع کردم وکمی داخل سوراخ کونش فرو بردم ومستانه هم معلوم بود که خوشش آمده وکونش را بیشتر حرکت میداد تا انگشتم بیشتر توی کونش حرکت کنه وبیشتر لذت ببره وکوسش هم دیگه حالا با کیر من فیت شده بود وطوری کیرمو عقب جلو میکردم تو کوسش که با هر بار تکان کوسش بیشتر خیس میشد ومعلوم بود که فوق العاده از این حرکت نرم و متناسب کیرم لذت میبره .من هم آبهایی را که از کناره های کوسش بیرون میریخت با انگشت جمع میکردم و باز زبانم آنها را می لیسیدم و می خوردم . وای که چه لذتی داشت اینکار.
بعد از این کار تصمیم گرفتیم مدل حال کردن را عوض کنیم .من روکمر روی تخت خوابیدم ومستانه هم اون بدن نرم وزیباو گرمش را و بخصوص اون لمبرهای ترد ولطیف کونش را روی بدنم گذاشت وکیر کلفت و قرمزم رابا دستش گرفت وکمی با اون دهان خوشگل ولبهای نازش تف مالید و کیرمو با ولع داخل کوسش چپاند وشروع کرد با ناله وشهوت روی کیرم بالا وپایین رفتن و هر بار که لمبرهای کونش به کیر وخایه هام میخورد انگار که یه نازبالش مخمل به تنم مالیده .بعد از این روش مستانه از رو کیرم پیاده شد ودوباره لب وزبانش را به کیرم نزدیک کرد وایندفعه افتاد به جون خایه هام وتخمامو درسته وارد دهانش کرد وآنها را با آب گرم و لزج دهانش نوازش میداد و راستش یه کم هم قلقلکم گرفته بود ولی مستانه کاملا با مهارت اینکارو میکرد وحسابی تخمام وخایه هامو حال آورد. بعد صورتش را نزدیک من کرد و خیسی دهانش را با زبانش وارد دهانم کرد و لبهایم را کاملا چلاند ومن هم همزمان مشغول مالش پستوناش شدم .بعد گفت عزیزم سوراخ تنگ کونمو با کیرت باز میکنی ؟کونم داره ازحرارت آتیش میگیره .کونمو می کنی؟ خواهش میکنم . من هم مثل ندید بدیدها سریع گفتم چرا که نه عزیزم بدجوری هم میخوام اصلا اجازه میدی سوراخ کونتو کامل لیس بزنم و زبونمو توش بکنم ؟ مستانه هم با ناله گفت آره خواهش میکنم تور رو خدا اینکارو بکن دارم میمیرم .من بسرعت مستانه رو دمر کردم واول نوک بینی ام را به سوراخ کونش مالیدم ونوازش کردم وبعد زبانم را با فشار وارد سوراخ کونش کردم .اینم بگم که سوراخ کون مستانه فوق العاده تمیز بود و واقعا تحریک کننده والبته داغ داغ .وبرای همین من خیلی راحت شروع به لیسیدن کونش کردم .
وقتی کاملا از لیسیدن سیر شدم کاندوم را آماده کردم تا به کیرم بزنم اما مستانه کاندوم را ازم گرفت وگفت اینوبذار برای حال کردن از کوس. می خوام سوراخ کونم تمام عضله های کیرتو لمس کنه. بعد با زبانش تمام کیرمو لیسید وچهار دست وپا شد وگفت زود باش بده کیرتو ومن هم کیر خیسم رو خیلی آروم وارد کونش کردم .اول نوک کیرمو فرستادم تو ولی چون سوراخش تنگ بود براحتی تو نمی رفت ولی من با آرامش واینکه میدونستم برای کون کردن باید نوک کیر را ابتدا خیلی نرم تو فرستاد تا طرف دردی احساس نکنه ؛ با حوصله نوک کیرمو به دور سوراخ مستانه می مالیدم تا هم لذت ببره وهم عضله های کونش بازتر بشه .کمی که اینکارو کردم دوباره سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کون مستانه وآروم فشار دادم تو مستانه ناله آرومی کرد وگفت خوبه خیلی خوبه همینطور آروم بیاتو ومن هم با احتیاط بیشتر کیرم را فرو میکردم وکمی صبر میکردم تا جا بازتر بشه وهمزمان بادست دیگرم چوچوله های مستانه رو نوازش میکردم تا این درد
آروم رو زیاد حس نکنه . کیرم را کامل بیرون آوردم وبعد دوباره با تف خیسش کردم ودوباره آروم فرستادم تو واینبار براحتی داخل سوراخ کونش فرو رفت ومستانه با حرارت گفت مرسی عزیزم .خیلی داره حال میده فدای اون کیر کلفتت ؛ تا ته کیرتو بکن تو؛ کونمو پاره کن؛ به کونم حال بده و..من هم ابتدا یواش کیرمو عقب جلو میکردم وبعد دیدم که کونش بازتر شده با سرعت بیشتری اینکارو کردم وهمزمان لمبرهای کون مستانه رو گرفته بودم و به بدنم میزدم واونم بشدت داشت لذت میبرد وناله میزد بطوری که ترسیدم نکنه صدامون از در بیرون بره و باعث بشه شوهر مستانه وسمیرا بیدار شوند.ولی چون فاصله تا هال زیاد بود ودرب راهم بسته بودم ومیدونستم که خواب اونهاهم سنگینه با خیال راحت به سکس مشغول بودیم .من نمی دونستم که سکس با خواهر زن البته یه خواهرزن خوب و امروزی مثل مستانه میتونه اینقدر لذت داشته باشه و هم اینکه آدم از نظر بهداشتی خیالش راحته وهم چشمش از دخترها وزنهای دیگه سیر میشه . من که واقعا داشتم از لذت میمردم واون شب همش فکر میکردم تو خواب ورویا هستم وباورم نمی شد که دارم خواهر زن عزیزم مستانه را می کنم به این میگن یه سکس لذت بخش که جزو ساعات عمر آدم حساب نمیشه چون فکر آزاده وغرق در لذت ودر ضمن میدونستم که همسرم سمیرا نیز به این مسئله حساسیت نداره
و من هم اگه یه روزی اونو هنگام سکس با مرد دیگری ببینم ناراحت نمی شم ومزاحم سکس اونا نخواهم شد چون عقیده دارم که سکس ربطی به زندگی روزمره یه زن وشوهر نداره .سکس یه لذت زودگذره که به انسان نشاط میده وبعد تموم میشه اگه قرار بشه سکس باعث از هم پاشیدن یه خانواده بش مطمئنم که اون خانواده با هر چیز دیگری هم راحت ازهم میپاشه وایناهمش بهونه است .سکس تموم میشه وما هرکدم بدنبال خانواده خود میرویم وزندگی عادی خود را ادامه میدهیم .البته هر دو طرف در سکس باید چنین تفکری داشته باشند تا مسئله ای بوجود نیاد وسکس رو بفهمند نه اینکه از اون وسیله ای برای سواستفاده درست کنند.
من فکر میکنم که من وهمسرم وخواهر زن وباجناقم هم تقریبا تو همین سطح تفکر باشیم واهل تفکرات وسیاست بازی آخوندها نیستسم ونمی گذاریم دامنه مزخزفات ومذهب نمایی های آنها به زندگی خصوصی ما رخنه کند ودر خانه خودمان ودر کنارهم حداقل این محدودیتهای واقعا احمقانه و مضحک را کنار زده ایم.خلاصه سرتونو دردنمیارم واز منبر پایین میام :
بجرات میتونم بگم از ساعت30/3 تا 15/4 دقیقه من داشتم مستانه رو ازکون میکردم ولی مستانه سیربشو نبود و بدجوری کونش به کیرم قفل شده بود وکیرم داشت تو کون تنگ وداغ مستانه ذوب میشد و بی حس شده بود و کم کم حس میکردم که آب کیرم میخواد توکونش فوران بزنه و سیرابش کنه اما می خواستم که مستانه هم با من به ارگاسم برسه برای همین گفتم عزیزم سیر نشدی ومستانه گفت دارم میام عزیزم ولی آبتو نصفشو تو کونم خالی کن وبقیه ش رو هم بریز تو حلقم که بدجوری تشنه مه و این در حالی بود که صدای نفسهای مستانه لحظه به لحظه اوج می گرفت و دیوونه ش میکرد وکم کم داشت به ارگاسم میرسید من هم حرکات کیرم را سریعتر کردم و کلفتی کیرم به حداکثر رسیده بود وتخمام پر اسپرم شده بود و طولی نکشید که صدای ناله من وجیغ شهوانی مستانه بیانگرماجرا بود. طبق خواسته مستانه نیمی از آب کیرمو توی سوراخ کون مستانه خالی کردم وبعد سریع کیرموبیرون کشیدم ومستانه باحرکتی دیوانه وار کیرمو چپوند توی دهانش وبا اشتهای فراوان بقیه آب کیرمو ریخت تو دهن وحلقش وحتی سعی داشت با میک زد بیشتر ته مونده اسپرمهای توی کیرمو بمکه وبخوره که اینکار اون نفس من را بند آورده بود.حتی با انگشت بعضی قطرات آبم رو که روی صورتش ریخته بود جمع میکرد و با اشتها بدهانش میگذاشت ومیخورد.
خدایا باورم نمی شد که این سکس رو با مستانه داشته ام .همینطور که در حال نفس زدن بودیم رو ی بدن هم افتادیم وبهم قفل شدیم ومستانه زبانش را که حالا مزه اسپرم به خود گرفته بود وارد دهانم کرد و مشغول شد. خیلی برایم لذت داشت تا مزه اسپرمو از دهن یه دختر زیبا ولطیف مثل مستانه بچشم و نمیدونستم که اینقدر لذت داره با اینکه در حالت معمولی از اینکار خوشم نمی آمد ولی در حال حاضر خیلی خوشم آمده بود وزبان آب کیری مستانه رو با ولع تمام می مکیدم و اونم دور دهانم را با زبانش خیس میکرد .همینطور که بدنهامون به هم قفل شده بود مشغول عشقبازی شدیم وقربون صدقه هم می رفتیم .و لب گیری های فوق عاشقانه میکردیم و خلاصه همه رقمه با هم حال کردیم. بعد از یکربع که تو این حالت بودیم به مستانه گفتم که مایلی با هم به حمام برویم واو هم با خوشحالی قبول کرد توی این اوضاع کیر من هنوز نیمه راست بود وسیر نشده بود ومستانه هم هنوز شهوت توی بدن وسینه هاش موج میزد واین حمام میتونست مجددا
ما رو دوباره احیا کنه . دست هم دیگرو گرفتیم وآروم درب اتاق رو باز کردیم ویوشکی اومدیم بیرون اما در کمال تعجب دیدیم توی هال اثری از سمیرا وسعید نیست . من ومستانه لبخندی از رضایت زدیم و خوشحال از اینکه سمیرا وسعید هم با هم الان مشغول هستند توی یه اتاق دیگه وکاری به کار ما نخواهند داشت
درب حمام را باز کردیم وداخل شدیم . من شیر آب داغ را باز کردم و گرمای آب را تنظیم کردم وبعد از اینکار همزمان زیر دوش همدیگرو بغل کردیم و لبمون توی دهن همدیگه رفت وای که چه کیفی داشت زیر دوش داغ بدن لخت یک دختر خوش اندام وزیبا رو بغل کنی وقطرات آبگرم روی بدنتون جاری بشه وگرمای عشقتونو چند برابر کنه . نمیدونم چطوری اون لحظات زیر دوش رو توصیف کنم که با چه لذتی بدنهای داغ و خیس هم رو میمالیدیم ودهان من توی دهان مستانه یک لحظه هم آروم نداشت .ساک زدن مستانه هم در حمام وزیر دوش فوق العاده بی نظیر بود طوری که نفسم به شماره افتاد و کیرم را که نیمه راست بود کاملا بیدار کرد وبه وسوسه انداخت . توهمون حال به مستانه گفتم اشکال نداره همینطور سرپا یی بدون کاندوم بکنم تو کوست تا کیرم دیواره ها ی کوست رو لمس کنه ومستانه هم گفت اشکال نداره ولی احتیاط کن ومن هم یکدست مستانه رو بدور گردنم حلقه کردم بعنوان تکیه گاه ؛ وبعد با دست دیگر پای مستانه رو دادم بالا وکیرم را به آرامی وارد کوس مستانه کردم وهمون طور در حالت سرپایی کیرم را تو کوسش عقب جلو میکردم وتقریبا مستانه از بدن من آویزان بود.تو همون حال هم مشغول لب گیری از همدیگه شدیم .اینو بگم که واقعا لب وزبون خوردن تو سکس به تمام مراحل سکس برتری داره ومن دیوانه این کار هستم ودختری هم که با عشق و با میل به پسری لب بدهد همیشه جوان میماند ویک تاثیر عجیب روحی روانی ویک آرامش درونی به انسان دست میدهد که با هیچ چیز نمیشود انرا عوض کرد ومن سعی میکنم چه با همسرم سمیرا وچه با مستانه که الان با اون سکس دارم از لب گیری غافل نشم .بعد از 10 دقیقه که این مدلی کار کردیم واحساس کردم ممکنه مستانه خسته بشه پایش راپایین آوردم وکیرمو از توکوسش در آوردم تا کمی استراحت کنه ودراین لحظه یاد یه کار فانتزی که همیشه دوست داشتم امتحانش کنم افتادم .سرمو به گوش مستانه نزدیک کردم وگفتم مستانه جون دوست دارم بشاشی رو بدنم ومستانه هم فوی گفت منم همینطور خیلی دوست دارم اینکارو اما روم نمیشد بهت بگم و خوشحالم که خودت زودتر گفتی وبعد گفت اول تو بشا ش رو بدنم و به نیم خیز جلوی من نشست وسینه هاشو تو دستش گرفت ومن هم کیرم را روی سینه هاش نشونه گرفتم وبه آرامی روی سینه وبدنش شاشیدم و اونهم تمام بدنش را زیر شاش من کامل شست وبعد من بدنم رابین دو پایش بردم بطوری که کوس مستانه دقیقا بالای گردنم قرار گرفت وبعد احساس کردم گردنم داره میسوزه و شاش مستانه که تقریبا با فشار هم بیرون آمد تمام بدنمو خیس کرد و باور نمی کردم اینکار اینقدر تاثیر شهوانی در سکس داشته باشد . مستانه تا قطره آخر شاششو رو بدنم خالی کرد وبه هردو دوباره زیر دوش رفتیم و بدن همدیگرو شستیم .من بدن مستانه را با یه شامپوبدن شستم ونوازش کردم وموهای قشنگشو زیر دوش به آرامی شانه زدم بطوریکه از پشت بدنمو به پشت مستانه چسبونده بودم وکیرم دقیقا افتاده بود توی درز کون مستانه وبعضی وقتها هم پستوناشو با دستام می چلوندم بدن هردومون کفی بود ولیز شده بود وبغل کردن توی این حالت لطف دیگه ای داشت و روی همدیگه سر میخوردیم . خلاصه بدن یکدیگر را یه شستشوی کامل دادیم و توی همون حمام همدیگرو خشک کردیم ولخت اومدیم بیرون .جلوی درب حمام روبروی هم ایستادیم و چشمامون در هم خیره شد .هر دو هنوز مست شهوت بودیم .ساعت 30/5 صبح بود و ما هنوزدلمون میخواست تو بغل هم باشیم .ولی من به مستانه گفتم بریم ببینیم اون دو نفر چه کار میکنندواوهم قبول کرد.
یواشکی به طرف اتاق خواب دوم راه افتادیم و دیدیم که حدسمان درست بوده . لای در را باز کردیم وبا هم مشغول تماشا شدیم سعید دوتا پای سمیرا رو بالا داده بود وخودش هم بین پاهای او و رو بدنش افتاده بود و با مهارت خاصی داشت کیرشو تو کوس سمیرا عقب جلو میکرد وسوراخ کون سمیرا کاملا از زیر کیر سعید پیدا بود.من خوشحال شدم که سمیرا هم داره یه سکس جدید رو تجربه میکنه ومیتونه مثل من لذت ببره .